|
آفرودیت |
صفحه اصلي |
Saturday, December 21, 2002
اون روز ... يعني 3 شنبه بعد کلي قرار مدار و email رد و بدل کردن و خواهش کردن بالا خره تونستيم يه قرار بذاريم که با هم بريم بيرون ... من و آفروديت ...تنها بي هيچ سر خر !!!!
نميدونين چقدر برام خوشايند بود ... خيلي زياد بردمش آينه ونک ... گفته بود خريد دوست داره ... ميخواستم بعد 8 ماه بره جائي که دلش ميخواد.يه کم بتونه بچرخه ... من جاي اون دلم پوسيد. کلي هم با هم حرف زديم ... راجع به گذشته که آيا فکر ميکرديم که اينطوري شه ... راجع به حال که الان چطوري ميتونيم بيشتر با هم باشيم ... راجع به آينده که ديگه چيييييييييي بگم D : خلاصه اينکه خيلي بهم خوش گذشت ... تا باشه از اين بيرون رفتن ها ... دلم خيلي براش تنگ ميشه ... بينهايت * 23 همين الانشم کلي دلم براش تنگيده بباي
Friday, December 20, 2002
بالاخره قرار شد که اين انتر ها شام بدن ... خب حقمونه ,شام ميخوايم
اولاً که هر دو تا شون کارت پايان خدمت دارن که اندازه يه دنيا ارزش داره(لازم نيست بگم که بدون اين کارت حتي معامله آدم هم ارزش نداره !!!!!!!!!!!! ) ثانياً کيوان هم که ديوث ماشين براش گرفتن خب بايد بدي ديگه. خلاصه بعد n مدت شام رو زديم بيرون ... کجا ... godfather هيچي زديم بيرون و تو برف و سيکتير و اينا رسيديم. بعد يه سري کلنجار و بحث سفارش داديم ... ليستش طولاني بود ولي ميدونم 7 تا سيب زميني بود و 12 تا پيتزا .... بعد کلي وقت تلف کردن و اينا بالا خره يارو يه سري غذا آورد ... ولي هي غذا داد ... هي پيتزا داد ... ما هم هي گرفتيم آخرش گندش در اومد که اسگل مخ گوز جاي 12 تا 14 تا پيتزا آورده و جاي 7 تا 9 تا سيب زميني !!! حالا اون کس مغز سوزونده بوده يا مستي خرشو گرفته بوده ما نفهميديم ولي يه وقت فکر نکنين که ما دزديم ها ... نه ... اينا رفتن دو تا پيتزا رو پس دادن,البته بهش گفتن که اضافه دادي اونم قبول کرد که اشتباه از خودشون بوده و اجاز داد کوفت کنيم ولي ما پس داديم ... چون ديگه اين معده صاب مرده جا نداشت که چيزي واردش شه.وگرنه من نميزاشتم که چيزي رو پس بدن. اين هم از عمر شبي بود که حالي کرديم. بباي
آقا تورو خدا جمع شين ديگه .... بزارين اين عکسه آخر رو هم بگيريم و بريم ... اين M H ه داره ميره ها ... بابا تريپل بياين واستين تو گُل ديگه ... M H تو هم بيا ديگه لوس نشو ... ااااااااهههه گم شين بياين واتين تو گل ديگه حالا هم ناز ميکنن يه عکس ميخوايم بگيريم ها ... آخرين عکسه فيلمش داره ته ميکشه ... تورو خدا اذيت نکنين بياين ... خوبه M H تو بيا وسط که داري ميري به يادت باشيم(حالا ديوثا به ياد من ميخوان برن پيش آقا) ... خوبه آقا همه واستين سر جا ... (کيوان چسبيده به من,تقريباً تو دماغمه ديگه,بهزاد هم جلومه,شوان هم بغل دستمه,تريپل رو يادم نمياد ... خلاصه بکن بکنيه ديگه) ... خوبه همه آماده اين .... آقا بيزحمت ميشه که از ما يه عکس بگيرين ... بچه ها آماده ان ... همه چيزشم درسته ... فقط کافيه که دکمه قرمز رو فشار بدين ... آره جونم اگه همون جا واستين همه بچه ها ميفتن ... خب بگيرين.
صدايه کليک ... - اه بهزاد چرا فلاش نزد - نميدونم بزار ببينم,اين که درسته ... اه ديدين چي شد باتريشو گذاشتم شارژ شه يادم رفت دوباره بزارم تو دوربين !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! اسگل دادي نا فرم آقا بهزاد بباي
از همه درد هاي دنيا سخت تر درد مادريه که بچه اش قبل از خودش ميميره ... باور کنين خيلي سخته.
من چند بار ديدم اين حالت رو و هميشه برام ديدنش هم سخت بوده چه برسه به .... حالا چي شد که به اينجا رسيدم ... اين هفته همه اش به ياد مادر بزرگم بودم ... نشد که زودتر بنويسم.خدا بيامرزدش ... خيلي دوسش داشتم.خيلي زياد. بسکه منو لوس کرده بود ... من نوه ارشد پسريش بودم.از همون بچه گي بين من و بقيه فرق ميذاشت.براي من دو برابر عيدي ميداد.از سفر 52 برابر بقيه برام سوغاتي مياورد.ابائي هم نداشت که بقيه بدونن که منو بيشتر دوست داره.خلاصه خيلي به من ميرسيد و منم طبعاً خيلي دوسش داشتم.مريض هم که بود زياد ميرفتم پيشش.البته الان که فکر ميکنم ميبينم که خيلي هم کم رفتم کاشکي اون عقله سه پندريم قد ميداد و بيشتر ميرفتم.خيلي الان پشيمونم ... زياد . وقتي که فوت کرد ... مادرش يعني مادر بزرگ بابام هنوز زنده بود ... ميدونين خيلي سخته ... بچه ات ... نيمدونم ديگه چي بگم ... خودتون فکرشو بکنين ديگه. من که عمرمو سوزوندم رفت ... ولي اگه بشه اگه بتونم ديگه ميخوام کاري نکنم که مايه سر افکندگيش بشم.فکر نميتونم بشه ... ولي اگه سيگار رو بداريم کنار شايد بتونم بقيه شو يه جوري درست کنم.شايد البته ... دلم ميخواد وقتي از اون بالا نگاهم ميکنه بهم افتخار کنه نه که مايه ننگش باشم. يعني ميتونم ... ؟؟؟ بايد بتونم بباي
خب ... ديگه نشد که بنويسم.
از اون بدتر شايد ديگه نشه که اينجا بنويسم. شايد مجبور شم که با همه دوستام خداحافظي کنم تا کي ... که دوباره ببينمشون. شايد مجبور شم که همه علائقم رو اينجا جا بذارم و برم. شايد همه خاطارتم اينجا جا بيفتن. شايد ديگه خيلي ها رو نبينم. شايد به خيلي چيزا نتونم فکر کنم. شايد ديگه خيلي چيزا از ذهنم يه جوري برن که ديگه نيان. شايد .... جداً دو هفته ديگه من کجام و چه گهي دارم ميخورم ؟؟؟ کسي از شماها ميدونه .... هوي با توام کيوان ... ميشنوي ؟؟؟ تو چي شوان ... اصلاً ميخواي بشنوي ؟؟؟ يا تا رفتم 3 سوت ميرم تو قسمت تحتاني مغزتون و اونجا که سالي يه بار يکي مياد يه سر به آدم ميزنه و به قول يارو گفتني يه يادي از آدم ميکنه ؟؟؟ هان کدومشه ؟؟؟ دلم نمي خواد که همه چيز خراب شه ... نمي خوام که فراموش کنم و فراموش شم. ولي بايد برم ... اگه ديگه همديگه رو نديديم ... ياد من اسگل باشين ... هر از گاهي هم يه سري بهم بزنين اينجا. ميدونم که تخمتونم نيستم ... ولي بزارين باشم. ميخوام باشم. بباي
Tuesday, December 17, 2002
Yahoo! Messenger (10:47:45 PM): pouyan58 has joined the conference. Yahoo! Messenger (10:47:51 PM): ekipmanager has joined the conference. m79heidari (10:47:54 PM): nezam ekipmanager (10:48:00 PM): kiram dahanet pooyan m79heidari (10:48:02 PM): hanooz name am narafte bood ekipmanager (10:48:10 PM): baba mano trip inja ga mrim dige! pouyan58 (10:48:14 PM): aghaayoon man 1 rob dige baayad beram sare jalaseye emtehaan m79heidari (10:48:15 PM): az alan darin fohsh midin m79heidari (10:48:23 PM): m79heidari (10:48:31 PM): k1 bokonimesh pouyan58 (10:48:40 PM): ah ekipmanager (10:48:41 PM): to ye rob bia sare kire man pouyan58 (10:48:41 PM): dige america jaaye man nist ekipmanager (10:48:46 PM): pouyan58 (10:48:51 PM): shodeh sagdooni pouyan58 (10:48:55 PM): ekipmanager (10:48:57 PM): kiramam nist jendeye kos lis ekipmanager (10:49:05 PM): emtehan e xhi dari? m79heidari (10:49:10 PM): m79heidari (10:49:25 PM): emtehan kirekh pouyan58 (10:49:32 PM): chieh k1 daari baa khodet harf mizani? m79heidari (10:49:34 PM): ke to ham dashti m79heidari (10:49:38 PM): ekipmanager (10:49:51 PM): pouyan58 (10:49:54 PM): pas mechakam ham miyaad m79heidari (10:49:57 PM): koskesha ... harfe zesht nazanin ekipmanager (10:49:57 PM): ki ru kare kie inja? pouyan58 (10:50:00 PM): hooraaaaaaaaaaaaaaaaaa m79heidari (10:50:04 PM): hooray ekipmanager (10:50:11 PM): m79heidari (10:50:18 PM): baz shoroo kard pouyan58 (10:50:19 PM): hamine dige m79heidari (10:50:25 PM): pooyan e an mage maraz dari pouyan58 (10:50:35 PM): hey be k1 goftam mesle aadam sag baash m79heidari (10:50:53 PM): pouyan58 (10:50:54 PM): vali goft gaav doost m79heidari (10:51:09 PM): khob oonja mage gaav dooni nadare pouyan58 (10:51:13 PM): k1 mord engaar pouyan58 (10:51:18 PM): che khoob shod pouyan58 (10:51:33 PM): na baabaa injaa faghat sagaa ro doost daaran pouyan58 (10:51:46 PM): pas miaaee m79heidari (10:51:48 PM): osgol pouyan58 (10:51:50 PM): aaghaa sarbaazi chi shod? Yahoo! Messenger (10:51:52 PM): ekipmanager has joined the conference. m79heidari (10:51:58 PM): akh joon ekipmanager (10:52:02 PM): ba kiyi? m79heidari (10:52:05 PM): pas manam vazam khoob mishe ekipmanager (10:52:06 PM): male man ya mh? m79heidari (10:52:11 PM): pooll dar msiham m79heidari (10:52:14 PM): are azizam miam pouyan58 (10:52:18 PM): maale mh m79heidari (10:52:26 PM): raftam nezam vazife pouyan58 (10:52:26 PM): man ba ekipmanager (10:52:27 PM): ekipmanager (10:52:31 PM): ghazie pool chie? pouyan58 (10:52:37 PM): toye tokhmi chi kaar daaram m79heidari (10:52:42 PM): ma'loom hsod ke namam type nashode pouyan58 (10:52:48 PM): e ekipmanager (10:52:49 PM): bekhab kiri pouyan58 (10:52:52 PM): che baahaal m79heidari (10:52:56 PM): manam az forsat estef kardam o kara ro biref kardam pouyan58 (10:52:57 PM): khob dige ekipmanager (10:52:58 PM): man ke karte moafim miad haminrooza m79heidari (10:53:07 PM): pouyan58 (10:53:09 PM): biyaad m79heidari (10:53:15 PM): mibinam ke bahse doostane ie boode pouyan58 (10:53:27 PM): vaghti moondi iran daari az kire triple baalaa miri che faaydeh daareh ekipmanager (10:53:34 PM): pool chi bood mh? m79heidari (10:53:34 PM): pas chera nemiad 21 zadan m79heidari (10:53:42 PM): ekipmanager (10:53:46 PM): sookhti triple doodool dare m79heidari (10:53:52 PM): hichi goft vaze saga khoobe pouyan58 (10:53:55 PM): m79heidari (10:53:58 PM): manam goftam ke pool dar misham ekipmanager (10:54:02 PM): m79heidari (10:54:03 PM): m79heidari (10:54:04 PM): lol pouyan58 (10:54:14 PM): k1 jendeh to ham biaa ekipmanager (10:54:21 PM): trip doodool nadare trip doodool nadare! pouyan58 (10:54:27 PM): injaa owzaae jendehaa ham khoobeh haa ekipmanager (10:54:39 PM): e! mage oonja jende khoone hast? pouyan58 (10:54:40 PM): to ham pooldaar mishi ekipmanager (10:54:51 PM): man chagham pouyan58 (10:54:55 PM): na vali to biaaee dorost mikonan ekipmanager (10:55:01 PM): xx jende hesab misham pouyan58 (10:55:06 PM): na chagh al'aan ouye boorse m79heidari (10:55:08 PM): are dige m79heidari (10:55:16 PM): fat ass hal mdie m79heidari (10:55:17 PM): mdie m79heidari (10:55:19 PM): mide m79heidari (10:55:23 PM): ridam ekipmanager (10:55:32 PM): ridi baba m79heidari (10:55:40 PM): khodam goftam dige pouyan58 (10:55:41 PM): nagi dooste man hastihaa pouyan58 (10:55:47 PM): aaberoom mireh pouyan58 (10:55:51 PM): begoo sagam hasti m79heidari (10:55:56 PM): to o aberoo m79heidari (10:56:07 PM): oon badbakhte jende sekke ye ye pool mishe pouyan58 (10:56:08 PM): e porroo shodi sag pouyan58 (10:56:10 PM): m79heidari (10:56:19 PM): na saheb pouyan58 (10:56:31 PM): vali harchi baasheh mh az k1 baa class treh pouyan58 (10:56:38 PM): tareh ekipmanager (10:56:39 PM): o kiri pouyan58 (10:56:44 PM): m79heidari (10:56:50 PM): ekipmanager (10:56:55 PM): to rafti sag bood m79heidari (10:56:57 PM): rid behet ekipmanager (10:57:08 PM): peye mano triple ro gereft adam shod ekipmanager (10:57:15 PM): az to haddeaghal behtar shode pouyan58 (10:57:19 PM): mh porroo nasho ekipmanager (10:57:21 PM): cls! pouyan58 (10:57:29 PM): k1 baa maraame pouyan58 (10:57:34 PM): vali to bavafaaee m79heidari (10:57:38 PM): pouyan58 (10:57:42 PM): 100 baar baraat farghesh ro goftam m79heidari (10:57:54 PM): ane man ke daram tarafdarito mikonam pouyan58 (10:58:03 PM): tanhaa dooste vagheee man k1 hast m79heidari (10:58:05 PM): man .......... pouyan58 (10:58:08 PM): m79heidari (10:58:15 PM): man pache migiram na ... pa pouyan58 (10:58:20 PM): to sage vagheiii hasti ekipmanager (10:58:22 PM): ekipmanager (10:58:27 PM): ekipmanager (10:58:32 PM): jooon pouyan58 (10:58:45 PM): aaghaayoon aziz va eshghaaye man m79heidari (10:58:48 PM): pouyan58 (10:58:50 PM): man baayad beram m79heidari (10:59:01 PM): khob sari'tar gomsho ke kar darim ekipmanager (10:59:03 PM): hala ki hal dare ta vasate hemmat vase in mh vagh bezane! pouyan58 (10:59:03 PM): khily khoshhaal shodam miaaee mh ekipmanager (10:59:12 PM): be jamie tokhmamoon boro! ekipmanager (10:59:18 PM): goh khordi pouyan58 (10:59:19 PM): pouyan58 (10:59:40 PM): haalaa behet zang mizanam eshgham m79heidari (10:59:48 PM): me 2 pouyan58 (10:59:50 PM): man ke faghat be to zang mizanam m79heidari (10:59:53 PM): me 2 pouyan58 (10:59:55 PM): k1 joonam ekipmanager (10:59:57 PM): m79heidari (11:00:00 PM): eeeeeeee an agha ekipmanager (11:00:01 PM): ekipmanager (11:00:05 PM): joonam ekipmanager (11:00:09 PM): ei jooonam! ekipmanager (11:00:13 PM): fadat sham azizam pouyan58 (11:00:15 PM): pouyan58 (11:00:22 PM): aaghaa kheily doostetoon daaram ekipmanager (11:00:24 PM): kart telephone mh ro migiram khodam ham behet zang mizanam ekipmanager (11:00:28 PM): pouyan58 (11:00:33 PM): pas felan ekipmanager (11:00:35 PM): be mkiremoon! ekipmanager (11:00:40 PM): khodeto loos nakon! m79heidari (11:00:43 PM): manam pouyan58 (11:00:43 PM): khodaafez ekipmanager (11:00:44 PM): ok ekipmanager (11:00:46 PM): m79heidari (11:00:47 PM): fe'lan byye ekipmanager (11:00:51 PM): pouyan58 (11:00:56 PM): ekipmanager (11:00:57 PM): Yahoo! Messenger (11:00:59 PM): pouyan58 has left the conference. Yahoo! Messenger (11:01:11 PM): ekipmanager has left the conference.
Sunday, December 15, 2002
امان از دست اين امتحانهاي صاب مرده که وقت نميذارن برا آدم.الان دو روزه که ميخوام يه چيزي بنويسم ولي گشاديم مياد .... بعدشم ميندازم تقصير امتحان .... فکر نکنم که مشکل من باشه ... امتحان نميذاره.
اين امتحانه هم شده واسه ما عذاب اليم .... يکي نيست آبت نبود,دونت نبود,ديگه اين امتحان کوفتي دادن چي چيه؟؟؟؟ اولاً که من که دارم گورمو گم ميکنم ميرم ... پس ديگه چه امتحاني ؟؟؟ دوماً اينکه اون دو تا يه قبلي رو هم که مثلاً آسون بودن رو ترکمون زدم اساس ... قهوه اي جيگري !! اينو که سخته رو ميخوام چه گلي به سر بگيرم؟ خدا به همه مرفهين بيدرد درد عطا کنه ... خدا به همه بي نياز ها نياز عطا کنه ... خدا سايه آقا ولي هندي کم(علي گاليله) رو از سرمون کم نکنه ... خدا به من يه کم عقل و شعور اضافه کنه ... خدا دکمه ignore رو بزنه تو سر من ... نه بزنه صاف تو قلبم ... خدا به رفسنجاني فقير يه کم پول برسونه ... يه کم هم به من برسونه که شيکمم چسبيده به ديافراگمم. هذيون موقوف ... بلا کم بباي
Friday, December 13, 2002
ميدونين من از چند تا چيز دندون پزشکي بدم مياد .... يکي اينکه اول براي بيحسي آمپول رو به جاي دندون سوم بزنه به دندون چهارم و بعد که مته رو انداخت به جون دندونات اين قضيه تابيل شه ... دو اينکه چون دو دفعه تزريق کرده تا طرفايه چشت بيحس شه ... سه از اون دو تا مته که يکيش صداش ميره رو نروايه آدم و کارش هم وحشتناکه,تو خط تراشه دندونه و جدا کردن اون دندونايه عزيزت و دومي هم صداش وحشتناکه ولي کارش مثل غلطکه يعني صاف ميکنه اونجاهائي رو که اون يکي تراشيده ... چهار اينکه دندون پزشک محترم از بالا خم ميشه رو صورتت,کاشکي زن بود, آدم فکر ميکنه که ميخواد بهش rape کنه.
ولي از چند تا چيزش هم خوشم مياد ... از اين که وقتي دندونت رو تراشيد و صيقل داد و بهت مهلت داد که تف کني با زبون اون دندون نازنازي تراشيده رو لمس کني,خيلي کيف ميده که دندونت توش خاليه فقط دورش مونده.اولين چيزي هم که به ذهنم رسيد اين بود که ميشه توش کوکائين قايم کرد براي مصارف شخصي ... ديگه وقتي که زياد دوپ شده باشي و قيافت مثل سکته اي ها شده باشه هم خودت کلي ميخندي هم بر و بچ و هم مغازه دار اي که داره سکته رو تو قيافت ميبينه .... لذت اصليش هم اينه که ميتوني دوباره هرشب بدون درد بيفتي دنبال شوکولاتا و هي بزني بالا,آب يخ رو چائي داغ بخوري,خلاصه ديکه تا يه مدت ميتوني خر رو با خور بخوري مرده روبا گور ... ولي مرامي اون صدايه مته ها از همه بدتره .. قييييييييييييييييژ بباي
Wednesday, December 11, 2002
اولندش که اگه يه زماني بارون ميومد خفن ... شما هم تو ماشينتون نشستين و مثل بچه آدم دارين رارندگي ميکنين و هيچ عجله اي هم ندارين... خيابونا رو آب گرفته مثل آمازون ... در هر صورت... چه بخاري اون قارقارک نميتونه بخار رو از شيشه دور کنه ... چه دود سيگار نميخواين تو ماشين باشه ... چه اصلاً دلتون ميخوا د که بارون رو از نزديک لمس کنين ... چه جا دست ميخواين ... و چه وچه وچه به هيچ وجه حتي يه مثقال هم شيشه رو پائين ندين ... چون ممکنه يه رارنده اسگلي مثل من پيدا شه و از تو استخر گل تشکيل شده تو اتوبان با سرعت رد شه و تنها چيزي که براتون ميمونه يه عالمه گل رو لباس خوشگلتونه و روي فرمون و پنل جلويه ماشين .... تازه عقده سيگاره هم ميمونه رو دلتون.تا هم بخواين به خودتون بجنبين يارو رفته و شما حتي فرصت نکردين که بهش فحش بدين.
دومندش اگه فرضاً اين حماقت رو مرتکب شدين و سر تا پاتون گل ور ماليد ... الکي بيخودي عصباني نشين و داد بيداد نکنين و حرص نخورين ... چون يارو شما رو به تخمش هم نگرفته که اين کار رو کرده ... انتظار نداشته باشين که بياد بغلتون کنه ... عوضش ميتونين با خيال راحت توپ بخندين.از ته دل چون الان بايد با اين گل ها برين سر کلاس. بباي
Monday, December 09, 2002
حرف که براي زدن زياده ولي الان ميخوام که اين جک رو بگم .... به نظرم باحاله.
يه هواپيمائي داشته تو آب سقوط ميکرده و در شرف موت بوده .... خلبان هم به مسافر ها اطلاع ميده که هر کي هر غلطي ميخواد بکنه. يه دختر پولدار سريع پا ميشهو لخت ميشه و کيفشو باز ميکنه و جواهراتشو در مياره و اونا رو به خودش ميبنده و خلاصه هر چي که برق ميزده رو به خودش ميبنده ... ميگن که چرا ميگه اگه تو آب بيفتيم اونا که ميان دنبالمون ... نور اينا ميزنه تو چشمشون و اول منو پيدا ميکنن. يه دختر ديگه هم تا اينو ميشنوه لخت ميشه و 3 سوت هر چي دلار ملار داشته در مياره ميچسبونه به خودش از اين ميپرسن چرا ميگه وقتي افتاديم تو آب اين دلار ها ميان رو آب پخش ميشن و دور من رو آب وا ميستن, پس اول منو پيدا ميکنن. بعدش يه دختر سياه که اينو ميشنوه پاميشه و فقط کونشو لخت ميکنه و آماده ميشه ... اون دو تا دختر ديگه بهش ميگن آبجي اين ديگه چه صيغه ايه ... ميگه عزيزان من فکر ميکنم که گروه نجات اول دنبال جعبه سياه ميگرده. بيمزه بود نه ؟؟؟؟ ولي حال کردم بنويسم. بباي
Sunday, December 08, 2002
اينو که شنيدم ديگه کم آوردم ....
يکي برام تعريف کرد که رفته بوده از اين جلسات توحيدي و اعتقادي ... از همين جلسات که توش در مورد دين و ايمان و اينا بحث ميکنن و به قول خودشون دين رو از ديد گاههاي تازه بررسي ميکنن. راوي ميگفت که اون استادي که داشت تو جلسه زر ميزده ... وسط زراش گفته که وقتي قيامت شد و همه از تو قبر در اومدن و وقت حسابرسي بود ... اون موقع روح سگ اصحاب کهف ميره تو بدن عايشه زن پيامبر و ميره بهشت ... چرا چون پوست عايشه با پوست پيامبر تماس داشته و متبرکه !!! بعدش هم روح عايشه ميره تو بدن سگ اصحاب کهف و ميره جهنم !!!! بيچاره سگ اصحاب کهف نه آخه تورو خدا حرف از اين کس شعر تر شنيده بودين ... اگه شنيده بودين بگين من ديگه لام تا کام در اين موردا زر نميزنم. آخه احمق بي شعور اولندش که اين زر رو کجا نوشته ؟؟؟؟ دومندش که با اين حساب هر کي که آدم بدي بوده و با پيامبر دست داده بايد جاش يه سگ باحال پيدا کرد که جاهاشون رو با هم عوض کنن. سومندش اينکه تا اونجا که من احمق بي فهم ميدونم تو قرآن از کليه همسران پيامبر بدون استثناء به ام المومنين ياد کرده.يعني تا اين حد براشون بايد احترام قائل شد.چطوري ميشه که يه نفر که ام المومنين لقب گرفته بره جهنم.(درست که من آدم اهل ديني نيستم ولي خدائيش هر چي که قرآن گفته برام حجته .... اينو يه بار گفته بودم الانم دوباره ميگم که به هر چي که اعتقاد نداشته باشم) خيلي خنديديم وقتي شنيدم .... ولي گرم بودم .... بعداً که خوب فکر کردم کلي هم گريه کردم که خاک بر سر ما که اينطوري ميريم سر کار و هر کس شعري که ميشنويم رو تو اين کله پوکمون فرو ميديم,بدون اينکه يه ذره در موردش فکر کنيم.يکي از دوستام ميگفت که به ايراني جماعت هر چي دروغ شاخدار تري بگي زود تر باور ميکنه.راست ميگه والا بباي
Friday, December 06, 2002
و اما ادانه بحث باحال تصوير ها ... البته ميگم باحال براي اينه که براي خودم جذاب و توپه .
اتص : از اين دوستم که خيلي مواقع بهم کمک کرده تصويري که تو ذهن دارم اينه که با اون کاپشن سياهش واستاده و داره با اون حرکت دست مخصوص خودش که با دست راست هم انجام ميشه نصيحتم ميکنه.علاقه خاصي به اين کار داشت.البته يه تصوير ديگه هم دارم که اونم جمله «هند اتصه » که معرف همه دوستان 2/2 اي هست. سانلي : با اون کاپشن سفيده ... با يه لبخند با عينک آفتابي.خيلي بچه دوست داشتنيه.از اين که نميتونم زياد باهاش حرف بزنم احساس ميکنم که دارم يه چيزي رو از دست ميدم. پويان : اين تصويرش خيلي باحاله ... رو شلوار جينش يه شلوار آبي ورزشي پوشيده داره تو دانشکاه راه ميره.يه آدم کس خل به تمام معني که من از اون خون سرد تر نديدم.رئيس اکيپ هم هست به خاطر همين کس خل بازي هاش.تازه وقتي که داشت ميرفت فهميدم که دور شدن از دوست براي آدم ميتونه چقدر سخت باشه. سينا : اينم از اون آدم هاي بيخيال روزگار بود.تصويرش هم به قاه قاه خنده عجين شده. مراد مسجدي : .... اين ديگه از نظر خودم هم خنده داره .... ولي تصويري که از مراد داره مربوط ميشه به دوران دبستان ... کلاس پنجم ... بحث نيدونم نظافت بود و اينا که گفت يه جائي خونده که هر کسي بايد در روز 30 دقيقه مسواک بزنه که 5 دقيقه صبح 5 دقه ظهر و 20 دقه اش مربوط به شبه.حالا خنده دارش اينه که من مراد رو از دبستان تا دانشگاه تقريباً باهاش حرف نزدم و تو دانشگاه هم خيلي کم در حد سلام عليک ... تا حالا ... نميدونم چرا الان اومد تو ذهنم که تصويرش اينه. امير حسين : اينم که از دوستاي خوبم بوده که الان ديگه کم همديگه رو ميبينيم.فقط نميدونم چرا ميبينمش يا بهش فکر ميکنم ياد فواد ميافتم و دنبالش ياد بده کاري هام : )) آرشام : تصويرش ماله موقعيکه تو ماشينش داشتيم تو همت ميومديم ... من که حواسم نبود ولي يه لحظه که چشمم افتاد به سرعت سنجش ... کپ کردم.داشت 170 تا ميرفت.فکر ميکنم تو اون سرعت بدش نميومد منو rape کنه. امير برنا : اين يکي هم تصويرش با دود سيگار قاطي شده نميتونم چيزي رو تشخيص بدم. وحيد امين زاده : بر خلاف خيلي از دوستام تصويرش تو ذهن من اونقدا هم بد نيست.يکي از اون دايو هاي قشنگش تو دروازه ... واقعاً ميتونه دروازه بان خوبي باشه.حيف که زود خودشو به گه کشيد. و اما يکم هم در مورد دختر ها بگم .... مونا : اون روزي که زرتي اومد بهم گفت که ببخشين شما مگه جزوه هاي منو نميخواستين ؟؟؟ داشتم ميمردم از خنده.صد البته که نميخواستم ... من خودشو ميخواستم.حيف که اون موقع ناز کرد ... بعداً هم دير فهميد که من دوسش داشتم. سميرا : تو دانشگاه با اون عروسکش که داره رو کيفش لق ميزنه ... اينم از اون کخ هاي روزگاره.دختر خوبيه ... ميدمش به کيوان. مهسا : زشته که دارم ميگم ولي هيچ وقت موقع اولين french kiss مون رو يادم نميره ... داشت ميمرد از خجالت و شرم و حيا.با اين که 6 سال تمام منو دوست داشت ولي خب بايد يه جوري تموم ميشد.که شد. نسترن : اينو زياد نديدم ولي اولين حرف زدونمون تو تجريش رو يادم نميره , با اون لباساي شيکش و اون صورت خوشگلش.کلاً تصويرش برام خيلي ارزنده اس. مهسا : اينم که اولين دوست دخترم بود اونم دوم راهنمائي ... تصويرش هم ماله يه روزي بود که خورده بود زمين و بعدش با گريه اومد دستشو بهم نشون داد که مثلاً بيا ببين دستم اوخ شده.خب بچه بوديم ديگه. نفيسه : تصوير اينم ماله اون روزيه که با هم تو پارک داشتيم رمان ميخونديم.اصلاً نميدونم چي شد که از هم دور شديم چون ظاهراً خيلي با هم تفاهم داشتيم. رويا : ايشون هم دوستاي من ميشناسنش.يه بار که کميته ريخته بود داشت پارک رو پاکسازي ميکرد که من و رويا و آرمين در رفتيم و رفتيم تو خونه آرمين اينا.اونجا رو پله ها نشستيم و ادامه گپ رو زديم ... حيف که 3 سوت شوهر کرد رفت .. : ))) پرستو : فکر کنم اگه در اين زمينه هيچي نگم بهتر باشه ... چون اينقدر ازش بدم مياد که تصويرش با يه صفحه کاملاً سياه برام هيچ فرقي نداره. نگار : اين از دوستاي مهسا بود ... يادمه يه روز اومد بهم گفت که دوست پسر من خيلي از شما بهتره . ... : )) داشتم ميمردم از خنده. بهار : تصويرش زياد خطي نيست. بهاره اکرمي : يه دفعه که با کارن تواتوبوس بوديم من حوصله ام از دست کيفم سررفت ... بستمش به جناب ميله اتوبوس.بعد ديدم که اين جنابه پاپي داره هرت و هرت ميخنده ... رو آب بخندي. مهرنوش : من که نديدم ولي تو ذهنم فقط اون روزي رو يادم مياد که داشته شب نامه اي رو که با چسب مايع چسبونده بوديم رو چنگ ميزده تا بکنه. اينم خيلي : ))) در مورد آفروديت هم چيزي نميگم تا لو نرم. فعلاً بباي
Thursday, December 05, 2002
ممکنه که بعضي ها با خوندن اين مطلب شاک بزنن ... بهر حال پيشاپيش معذرت ميخوام.ولي يکم هم بهم حق بدين.
تصوير تصوير تصوير(قسمت اول) داشتم فکر ميکردم که زندگي بين افراد مختلف همه اش تصوير ... من شخصاً که از همه يه تصوير تو ذهنم دارم که با اون تصوير طرف رو به ياد ميارم ...فکر ميکنم که خيلي ها هم مثل من باشن. وقتي که کسي رو نميبيني يا که نميتوني ببيني ... تو فکرت طرف رو با اون تصوير ميبيني.اين تصوير خيلي هم مهمه ... چون وقتي تو داري به کسي فکر ميکني اين تصوير باعث ميشه که نوع ارتباطت با اون تو ذهنت شکل بگيره ... يا حداقل براي من اين طوريه. الان هم ميخوام که هر چي تصوير از هر کسي تو ذهنمه رو اينجا بنويسم ... مطمئنم که بعد ها که ميخونم براي بعضي تصوير ها اشکم در مياد ... براي بعضي هاشون هم از ته دل يعني از طرفايه روده فراخ مي خندم. از کجا شروع کنم که خدا رو خوش بياد ... ؟ کيوان : يه بار تو پارک نشسته بوديم و داشتيم براي هم درددل ميکرديم.تو پارک شادي.بحثمون هم بد به عزا نشسته بود ... اينقدر که هر دو تامون شروع کرديم گريه کردن.حدوداً 7 سال پيش بود.اگه بخوايم که اين تصوير رو حلاجي کنيم ... بايد بگم که خيلي احساساتيه.با يه روح پاک که اصلاً به بدنش نميخوره ,با يه دنيا غم و غصه که دعا ميکنم که براي هميشه از زندگيش برن بيرون,با يه حس فوق العاده براي اينکه هميشه براي همه شنونده خوبي باشه که مشکل هاي اونا رو هم بشنوه ... , البته اينم بگم که الان ديگه دارم يواش يواش فکر ميکنم که بايد تصويرشو عوض کنم جاش يه فيل بزارم. بهزاد : از ادو تلفيق دو تا تصوير رو دارم ... يکي اون موقع که تو فوتبال عصباني ميشه و سرخ ميشه و دوميش دو دقيقه بعدش که سفيد شده و داره معذرت خواهي ميکنه.جمعش هم که ديگه براي همه معلومه که چي ميشه. شوان : متاسفانه اون تصويري که از شوان دارم يکم با واقعيت نميخونه ولي به هر حال به قول يارو گفتني همينيه که هست داداش.يه شب خيلي خوب که با بچه ها رفته بوديم خونشون و خيلي خوش گذشت ... اين آقا شوان وسطايه کار يهو چپه شد و خوابيد ... انگار نه انگار که مهمون داره.ولي گفتم اين با چيزي که در واقع هست فرق داره. روزبه : از اين جونور تصويري که دارم اينه که دور پارکمون داره قوم ميزنه ... يه وقتائي هم ميره رو صندلي ميشينه.خدائيش نشد من از اينجا رد شم و اون نباشه ... اينم تصويرش با خودش يکم قرف داره ولي من هميشه اين طوري ميبينمش. نويد : تصويرش اين طوريه که با عينک رو صندلي نشسته.داره بحث ميکنه ... فرقي نميکنه با کي داره بحث ميکنه. محمد صديقي : ايشون که صد البته استاد من هم هست و من خيلي بهش ارادت دارم رو با اين تصوير به ياد ميارم که يه کت قهوه اي رو دوششه و يه آستيناي کته وله ... يکم از طرف راست به سمت زمين خم شده و داره دور خودش طواف ميکنه ... در حقيقت داره بابا کرم ميرقصه که واقعاً هم حرف نداره.هنوز جاي ديگه اي نديدم که يکي بتونه اين طوري برقصه. تريپل : نشسته روي صندلي ... سرش يکم کجه به سمت راست ... دسته راستشم گذاشته رو سرش.سرخ شده.بعضي وقتا هم يه نچ ميزنه ... مثل آدمايه درمونده تو گل.خيلي وقتا اين طوري ديدمش.فکرم نميکنم که خلاف اين موضوع باشه. پرهام : همين طوري واستاده ... با يه لبخند رو لبش که من نميدونم براي چيه ؟؟؟ احتمالاً نکته اصلي تو اينه که واستاده . هادي امامي : از هادي هيچ وقت اون صحنه که تو جلسه داشت زيرآب ميزد رو يادم نميره.هميشه يه جوري حرف ميزنه که جاي در رو داشته باشه.هميشه براي کاراش شريک ميخواد. سعيد بخشي : يه بار داشتيم از تجريش ميومديم خونه ... يه يارو ازمون کمک خواست براي غذا.سعيد هم رفت براشون که 3 نفر بودن ساندويچ و نوشابه گرفت و داد بهشون.يادمه که ير اين موضوع باهاش خيلي بحث کردم ... بهر حال اين تصويرشه ... شايد خودش جور ديگه باشه ولي من اول با اين تصوير ميبينمش. مهدي کشميري : پا شده از رو صندلي ... دسته راستش تو جيبشه ... داره همين طور يه ريز فحش ميده.هيشکي رو هم تخمش حساب نميکنه ... هي هم ميگه اين هفته تو جلسه ميرينم بهش ... ولي تو جلسه که مياد ... ميشه موش ... فوقش هم 4 تا تيکه بندازه.ميدونم که از لحاظ بار علمي و کاري چند برابر ماهاست ... ولي شرمنده ديگه. فعلاً باشه ... بباي
Wednesday, December 04, 2002
ميبينم که فردا روز سرنوشت سازه منه ... آخه دارم ميرم نظام وظيفه که کارايه خروج قانوني رو انجام بدم.
يعني ميشه که درست شه ؟؟؟؟ همه اش تقصير آفروديت .... اگه به خاطر اون نبود تا حالا به پيشنهاد بابام گوش کرده بودم و در رفته بودم. اي روزگار ... باقالي بيار بباي
|