|
آفرودیت |
صفحه اصلي |
Wednesday, July 30, 2003
• عقل و احساس
عقليون يعني انسانهائي که عقلشون بر احساسشون حکومت ميکنه. اينا همونائي هستن که دلشون نميخواد که احساسات خودشون رو باور کنن. از نظر اين عده احساس و اخلاق و به طور کلي موارد غير عقلي مبناي ثابت فکري ندارن. به سادگي ميتونن آدم رو فريب بدن. خب يه جورائي هم حق دارن. حتي گرما هم يه چيز نسبيه براي افراد. ولي هميشه دو دوتا ميشه چهار تا و اين همون مبناي ثابت فکريشونه. اگه بخوان که چيزي رو قبول کنن بايد عقل اون رو براشون ثابت کنه. حتي با توسل به عقل ميتونن اخلاقيات رو هم توجيه و تفسير کنن. يه سري اصل رو ميپذيرن و از رو اون شروع به اثبات بقيه چيز ها ميکنن. حتي ايمان رو هم از روش عقلي بهش ميرسن. يعني بعد از تفکراتي چند براشون محرز ميشه که خدا هست. شايد به دين خاصي هم بگروند به خاطر همين دليل. ولي دنياشون رو خودشون ميسازن. خشت خشتِ ساختمونِ فکري و اخلاقي شون رو خودشون بنا نهادن. قبول که راه خيلي پيچيده اس و آدم خيلي راحت ميتونه به بيراهه بره ولي حتي شوق اينکه يه دنيائي بسازي که همه اش رو خودت بنا نهادي بطور کل هيجان انگيزه. احساسيون بر عکس عقليون هستن. يعني احساسشون بر عقلشون حکومت ميکنه. اينا نميتونن عقلشون رو باور کنن. البته نه اينکه عقل رو باور ندارن بلکه مساله مهم اينجا ميشه اينکه تجربه اس که تو زندگي تاثير گذاره. باور غالب اينجا اينه که عقل به خودي خود نميتونه همه چيز رو بدونه بلکم اين تجربه اس که به کمک عقل مياد. هر چيزي که قابل تجربه کردنه حتماً وجود داره که ميشه تجربه اش کرد. اينا هم دنياشون رو خودشون ميسازن منتها فقط بر اساس چيزهائي که ميشه تجربه کرد. شايد بتونن خدا رو هم تجربه کنن ولي تو مقوله هاي معنوي معمولاً دست به دامن ايمان و اعتقاد ميشن. چون مقوله خارج از حد تجربه اس. اخلاقيات هم که ديگه نهايت تجربه اس. اينا هم فکرشون رو خودشون ساختن. دنيا رو داشتن و فکر رو ساختن. بر عکسه عقليون که عقل رو داشتن و دنيا رو ساختن. همين نفس ساختن مهمه … که بتوني يه چيزي از خودت داشته باشي. يه مبناي ثابت.يه چيزي که نقش تو روش باشه. بگي خودم به اينجا رسيدم. ممکنه که از نظر بقيه نادرست باشه ولي براي خودت مهمه ! چون اين تو بودي که روش زحمت کشيدي. ايني که بيان بهت بگن که تو جد اندرجد با اين دين بزرگ شدي نبايد برات کافي باشه. خودت بايد حق رو پيدا کني. خودت بايد مبناي فکريتو تنظيم کني که با تلنگري از هم نپاشه. قصد خورده گرفتن از دين رو ندارم ولي به نظرم اون موقعي تو مومن محسوب ميشي که ايمانت قلبي باشه نه زبوني. صرف اينکه توي شناسنامه نوشتن که مسلمون نبايد برات کافي باشه. خودت بايد به اون درک فکري و خوب و بد برسي. کمک بگيري از بقيه که اين راه رو رفتن و حتي اگه شده کورمال کورمال خودتو از ظلمت بکشي بيرون. نمونه که زياده و همتون هم ميدونين. ولي اهميت اين مبنا چيزي نيست که همه بهش برسن. خيلي هامون اينقده تو زندگي عاديمون غرق شديم که اصلاً اين مساله ها برامون پيش نمياد که بهش فکر کنيم. اصلاً برامون مسخره مياد که به اين موضوع فکر کنيم. همين شما که الان دارين اينو ميخونين … حتي براي يک لحظه هم فکر نکردين که اين حرف حساب نيست و من دارم چرت ميگم ؟؟؟ تقريباً مطمئنم که فکر کردين. حتماً تو دلتون يا به بقيه گفتين که نفسش از جاي گرم بلند ميشه. مشکل هم دقيقاً همينه. به هر حال منم يه قصدي داشتم که اينو نوشتم … اونم اين سوال بوده. حاصل ازدواج يه پدر عقل گرا و يک مادر احساس گرا چي ميشه؟ جز اينه که يه سري از خصائص پدر عقل گرا رو ميگيره و يه سري خصائص رو از مادر احساس گرا ؟ آخرش چي … اون موقع که بايد فکر کنه … غرقه احساساته…………………….. و اون موقع که بايد يه چيزي رو از ته قلبش حس کنه… داره شيش و بش ميکنه که براش ميصرفه يا نه. يکم خيلي منفي بينانه اس نه ؟؟؟ ولي حقيقتيه! راستشو بخواين ديگه خسته شدم.همين.
Tuesday, July 29, 2003
اين دنيا همه اش پر بيداده بابا ....
اولندش که اينا يه دو هفته اي ميشه که ميخوان برن به قول خودشون canoeing o camping منم ديدم اين تريپ خَز بازي بهم نمياد ... همون 2 هفته پيش اعلام کردم که من نميخوام بيام. حالا اينا دو نفري اومدن بالاسرم که قانع ميشي بياي يا بزنيمت تا قانع شي؟؟؟؟ نه شما جاي من بودين چي ميکردين انصافن ؟؟؟ اون دوره که ميگفتي من تا پاي جون رو حرفم وا ميستم و اينا گذشت برادر من. اونم عقيده اس که تا پاي جون براش وا ميستن ... اين موضوع کوچيک تر از اين حرفاس که جونتو روش بزارين. منم ديدم که دارن ميزنن. گفتم ميام. حالا مثل اينکه ميخواد قايق نباشه براي من ... اونوقت من جِد ميکنم که بايد بيام. حتمن بايد بيام. آخ آخ اگه قايق نباشه من بخندم به اينا ... کاري کنم که پشيمون شن از پيشنهاد دادن. حالا اولن که مسئول تدارکات ميدونه چه چيزائي لازمه ولي هنوز نميدونه که کي چي مياره. دومن که دستشوئي نيست اونجا و بنا به پيشنهاد يکي هر کي يه بيلچه مياره با خودش. اولين باريه که ميبينم يه چيزي از خانواده بيل ميتونه نقش وسيله شخصيه کسي رو داشته باشه. منکه عمري حاضر نيستم که از بيل کسه ديگه اي استفاده کنم. من تازه کلنگ هم ميخوام بيارم که اگه يه وقت نتونستم يه چيزي رو يه ضرب دفع کنم حداقل خوردش کنم و بعد چالش کنم. آدميزاده ديگه يهو يه چيزي ميرينه حتي تو زمين هم چال نميشه کردش. ديگه اينکه من نه کيسه خواب دارم و نه چادر ... پس اوني که پست نگهباني رو واميسته سراسر شب و تو قايق ميخوابه معلومه کيه ديگه. چرا نگهباني !!!! هان نکنه فکر کردي داريم ميريم تپه هاي عباس آباد چادر بزنيم اسکُل. نه جونم اينجا که داريم ميريم از محوطه شهري به دور که هيچي از محوطه camping هم به دوره. آدميزاد رو هم اونجا را نميدادن. حالا اين مسئول گروه هم بد تر از من ترک از آب در اومده. خلاصه اينکه اينجائي که داريم ميريم خرس داره !!!!!! خــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــرس !!! ديشب يه ساعت خنديديم که خرس بياد چي ميکنه ؟؟؟ اول از همه که ميره سراغ چاقال ترين فرد گروه و اونو يه لقمه ميکنه. بعدش هم رو بدن همه يه فص خالکوبي ميکنه. من هم که از همه لاغر تر و استخوني ترم هم ميتونم نقش خلال دندون رو براش بازي کنم. خلاصه اينکه اگه ديگه صدائي ازم در نيومد بدونين مثل پينوکيو دارم تو شيکم خرسه با ماهي ها بازي ميکنم. البته نکته مثبت اينه که من اول فکر کردم که اين دختره سرتق هم مياد ... ولي الان که فهميدم که نمياد يه کم دست و دلم باز تر شد که برم. راستي فکر ميکنين خرس از آتيش ميترسه ؟؟؟؟ عسل زياد با خودم ببرم پرت کنم طرفش چي ؟؟؟ مثل ميشل استروگف باهاش درگير شم بهتر نيست ؟؟؟ البته من سالها با دب اکبر ... مجيدي ... زندگي کردم, ولي تصديق ميکنم که مجيدي تو تيره خرس ها خرس مهربون حساب ميشه. البته منم پسر شجاع نيستم ها ! خدا بيامرزدم آدم خوبي بودم.
*نميدونم .... واقعن خيلي وقتا دليل رفتارهاي بعضي آدم ها رو نميتونم درک کنم. نميتونم دليل خورد کردن رو بفهمم .... نميتونم حس کنم که خورد کردن يه نفر چه احساس خاصي به طرف ميده. موضوع شوخي هم نيست که من بکوبم به ميخ طنز.
نميتونم درک کنم که اين دقيقن ساديسمه يا مازوخيسمه ... به خدا اون طرف خورد شده اصلن حال خوشي پيدا نميکنه وقتي اينو ميشنوه. قبول دارم که ما خودمون اکيپي خورد ميکرديم ... ولي خودمون رو خورد ميکرديم.جنبه شم داشتيم . ولي من که انتظارنداشتم ازيکي که تازه باهاش تريپ شدم از اين حرفا بشنوم اونم در حاليکه رسمن با هم شوخي نداريم. جدي نميتونم دليلش رو درک کنم .... سودش براي اون چي بوده که بقيه بفهمن ؟؟؟ مست هم نبود که بگم از دهنش پريد. به قصد اطلاع رساني هم آدم طرف رو اينطوري نميشکونه. تازه خودمم داشتم موضوع رو ميگفتم .... در قالب طنز هم ميگفتم که جمع يکم شاد تر شه. از اين هم که بگذريم همه اونجا ميدونستن و لازم به اين همه شفاف کاري نبود. بهر حال .... هر کي يه خوبي هائي داره و يه بدي هائي. ولي اينو هميشه يادتون باشه که اين بدي هان که تو ذهن طرف مقابل بيشتر دووم ميارن. با اينکه آدم کينه توزي نيستم ... ولي اين يادم ميمونه برديا خان. *ميثم جون ميبينم که از چادر زدي بيرون. اولن که مجيدي گفت که همه اينطوري نيستن. خب اينطوري راه باز ميشه براي اينکه هر کي بخواد خودشو بذاره بيرون !!! مگه خلافش ثابت شه. که اونم بر ميگرده به اينکه چقدر خودت تيز باشي که دم به تله ندي. ولي يه لحظه هم فکر کن که براي چي جريان به اين جاها کشيده اصلن. نه جداً(اين ديگه تو فرمت نگنجيد) يه لحظه خودتو بزار جاي من يا مجيدي ... نشد ؟؟؟ مهم اينه که آدم خودش باشه ... به قول اينا جانمازرو آب نکشه. تظاهر و ريا بدترين صفات روي زمينن. باور کن که همين طوريه. در ثاني وبلاگ براي نوشتنه ... مطالبي رو که نميتوني به زبون بياري. هر چي دلت ميخواد ... نه هر چي که طرف ديگه رو شاد ميکنه. اينجا ديگه تظاهر براي من و کيوان بي اهميته. ديگه هم اينکه توروخدا تو وبلاگم دعوا نکنين. همتون اونجا بغل دست هم نشستين ... خب يه روز هفته رو بذارين براي دعوا. اينم بگم ديگه .... به جون آفروديت قسم .... گفتم آفروديت که بدونين جديه قضيه. اگه يه دفعه ديگه از اين حرفاي مسخره اينجا بشنوم ... يه سري شفاف کاري سرگشاده ميکنم که نه تنها از چادر بزنين بيرون همگي ... بلکم به طرف ماه پرواز کنين. شايد هم به خاموش کردنه آتيشه ميثمم کمکي شد. *تو پيک سنجش گزينه 3 رو به عنوان پاسخ صحيح ارائه کرده. از تمام کساني که جواب صحيح دادن تشکر ميشه. خواهش ميشه که اسم و آدرسه شون رو به صندوق پستي 14568-WPI بفرستند تا جوايز رو براشون پست کنيم. جوايز عبارتند از يک عدد کتاب سياحت شرق نوشته يه نجفي قوچاني با جلد مرصع و امضاي رهبر براي آرياي عزيز و يک عدد ميل بافتنيه مدل نيموس 2003 براي نسرين خاله که به قيد قرعه انتخاب شدن.
Monday, July 28, 2003
سوالات کنکور سراسری ...1385
بنام خدا پرسش 1 : . . . پرسش 127 : کداميک از گزينه های ذکر شده تصوير زير را بهتر توصيف ميکند؟؟ 1- تصوير کهکشان راه شيری که از ماهواره جنيفر لوپز II گرفته شده. 2- قاره گمشده آتلانتيک... نمای بالا... دريا ... سنگواره. 3- شکم مجيدی... نما روبرو ... بعد از افطار 4- جشنواره کرم دوقلو ... هلند ... عجايب خلقت. پرسش 128 : . . .
مردم سه دسته اند:
بعضي ها اتفاقها رو به وجود ميارن! بعضي ها اتفاقها رو فقط نگاه ميكنن! بقيه اصلاً نميدونن چي اتفاق ميافته! مثلاً كيا؟ خوب به ترتيب ميشه :كشي،من و اكثر دخترا!
به به! چشمم روشن! خير سرمون يكشنبه مي خواستيم درس بخونيم نه؟سر از باغ در آورديم و توپ شنا زديم به بدن! واقعاً ولي خوش گذشت. خيلي وقت بود اينطوري حال نكرده بودم. شب هم رفتيم تريپ آويزوني خونه ملت تلپ شديم! يه شب نشيني تا ساعت 3 نصفه شب با يه شرب خمر! بعدم يه رانندگي با بالاتر از 120 كيلومتر از سر تا ته همت! جوووووووون! يه اينترنت با 80 تا ايميل از گروهها كه تا تهش رو خوندم! يه MH هم زديم به رگ شد5:30 صبح! تا كپيديم مامانم بيل زد زيرم كه پاشو بريم محضر سند خونه رو گازه! اونجا هم يه مشت جنجال و حداقل يه 200 چوق تخفيف گرفتيم( ديدي MH! گفتم كه آخرش ميره اما خوب حداقل نصفه نيمه رفت!)
دوباره تا كپيديم تريپل بيل زد زيرم كه بيا فوتبال چمن ما كميم! رفتم يك تري زدم كه نگوز! فقط يه توپ رو سايه نزدم اونم زدم رفت خونه همسايه! تا اومديم خونه هم مهندس ساختمونمون من رو صدا كرد كه بيا زن بگير يكي رو سراغ دارم!حالا چي؟ درس كه اصلاً نخوندم فردا و پس فردا هم بايد برم طويله اونم بدون دوستاي عزيزم! كمــــــــــــــــــــــــــــــــك! يه ماجراي باحالتر هم هست! اونم اينكه نصفه شب بعد استخر ساعت 12:30 يهو زنگ تريپل به صدا در اومد! پريدم و گفتم بــــــــــــه!سلام! يهو ديدم يكي گفت سلام آقا كيوان!؟؟؟ خوب معلومه ديگه هر گردي گردو نيست كه يا هركي خنگ وجقي باشه كه نيكاني نيست(ممكنه سروشي باشه!) خوب باباش بود ديگه! خلاصه فهميديم كه جناب قشنگ گم شده و ملت نگرانن! خلاصه من كه به تخمم گرفتم چون فوقش مرده بود ديگه! بعد يهو ساعت 1:30 كشي زنگ زد حالشم بد بود (اينجا بايد اعتراف كنم قلبم ريخت!) گفتم چي شده؟ گفت تريپل گم شده! يه كوچول بحث كرديم و گفتم حالا من يه آماري ميگيرم! (فكر كنم حالش واسه اين بد بود كه اگه تريپل يهو مرده بود مجبور بود يه هفته درس نخونه بعد270$ ضرر ميكرد!) خلاصه ما زنگ زديم خونه تريپل اشغال بيد! زنگ زديم موبايل مصطفي خان مهرمحمدي! يهو ديدم صداي اَن خودش در اومد اونور خط! گفتم كجا بودي گفت بيليارد(دبيا!) در اينجا بود كه يهو بلند بلند جوري كه خوب خونواده هم بشنون گفت:"چيه 25 سالمه ميخوام بيرون باشم اصلاً تا 2 شب مگه چيه؟؟ من ديگه 25 سالمه اختيار خودم رو ندارم؟".(دوستاني كه ايشون رو ميشناسن احتملاً ميدونن كه چه حركاتي هم ميكرده! براي اونايي كه نميدونن هم بگم كه يه برنامه كودك عروسكي بود قديما ژاپني بود يه دختر و دو تا پسرهر كدوم هم قد گاو چشم داشتن-مثل باباز- با سيم تكون ميخوردن و كرم و پروانه و اين چيزا تحليل ميكردن يادتونه پسر خله-فكر كنم اسمش كنتا بود- چه حركاتي ميكرد؟ چشاش ميرفت شرق،دهنش ميرفت غرب و هي تكون ميخورد، اونطوري!) خلاصه جناب قشنگ از اين حركت بر خود بدجوري غره بود و ميباليد! خوب حقم داره! يادمه اين MH هم سيگار كه ميكشيد فكر ميكرد بزرگ شده باز خوبه اين بيليارد ميره تا نصفه شب!
Sunday, July 27, 2003
-آقا راستشو بخواين اصلن فکر نميکردم که قرمه سبزيه اينطوري خوب شه. مقاس که ميکنم با قيمه ها ميفهمم نه تنها قيمه ها مزخرف بودن بلکه قيمه ها مزخرف بودن. چشم نزنم خودمو ولي انصافن جاي همتون خالي ... خيلي خوشمزه شده بود. قابل توجه اونائي که منو دسته کم گرفته بودن. البته اينم بگم که اولن چون نميدونستم سبزي هاش چيه از رو اون کتاب آشپزي انگليسي که مامانم فرستاده بود و من تا دو هفته داشتم بهش ميخنديدم که اين چيه فرستادي... پيدا کردم. از روي 2 تا کتاب آشپزي هم تقلب کردم. آفروديت هم بهم يه سري قلق ياد داد.
خلاصه همين روزاس که کلاس آشپزيو شيريني پزي MH داراي مدرک دکترا از WPI رو ببينين. من چيم از اون مرتيکه جُعَلّق که مياد آشپزي درس ميده کمتره.تازه اون gay هم هست و من نيستم. -دو تا فيلم ديدم ... تقريبن جديد. يکيش basic بود که اينقده آدمو ميبرد تو خودش که اصلن حساب وقت از دستت در ميره. آخرش هم يهوئي ميفهمي که هيچي نفهميدي از اول فيلم. اون يکي هم Catch me if you can بود که خب با بازي tom hanks و Leonardo dicaprio. و کارگرداني ديگه steveen spielbergديگه نميتونه بد باشه. خيلي هم جالب بود. گفتم اگه دستتون رسيد ببينينشون. -براي دوستاي شريفيم .... اولن که داشتم با کاوه معظمي حرف ميزدم. بهم نصيحت کرد که برم کلاب و يه مشروبي چيزي بزنم و سرم که گرم شد. برم با اين دختراي آمريکائي برقصم و بلندشون کنم و بزنم زمين!!!!! آقا داشتم ميمردم از خنده وقتي اينو بهم گفت. ديگه اينکه مريم اورنگ بود .... آره هموني که سميرا گفت که اون اولا منو ميخواست. زنِ بهنام آنالوئي شد و رفت. کمبود دختر آدمو به چه کارائي که وا نميداره !!! خدا کنه اينجا رو نخونن : )))) يه سري ديگه هم آمار دارم ولي ديگه درِ پيتن مرامي. -روزي روزگاري در جزيره اي دور افتاده, تمام احساسها کنار هم به خوبي و خوشي زندگي ميکردند.خوشبختي, پولداري, عشق,دانائي, صبر, غم, ترس و ... هر کدام به روش خود ميزيستند. تا اينکه يک روز ... دانائي به همه گفت: هر چه زودتر اين جزيره را ترک کنين, زيرا به زودي آب جزيره را خواهد گرفت و اگر بمانيد غرق ميشويد. تمام احساسها يا دستپاچگي قايقهاي خود را از انبار خونه شون بيرون آوردن و تعميرش کردن و پس از عايق کاري و اصلاح پارو ها , آنها را به آب انداختند و منتظر روز حادثه شدند. روز حادثه که رسيد همه چيز از يک طوفان بزرگ شروع شد و هوا به قدري خراب شد که همه به سرعت سوار قايقها شدند و پارو زنان جريزه رو ترک کردن. در اين ميان عشق هم سوار بر قايقش بود,اما به هنگام دور شدن از جزيره , متوجه شد که حيوانات جزيره همگي به کنار ساحل آمده بودند و وحشت را نگاه داشته بودن و نميذاشتن که سوار قايقش شه. عشق سريعن برگشت و قايقش را به همه حيوانها و وحشت زنداني شده توسط آنها سپرد. آنها همگي سوار شدند و ديگر جائي براي عشق نماند. قايق رفت و عشق تنها در جزيره ماند. جزيره لحظه به لحظه بيشتر زير آب ميرفت و عشق تا زير گردن در آب فرو رفته بود. او نميترسيد زيرا ترس جزيره را ترک کرده بود. اما نياز به کمک داشت. فرياد زد و همه احساسها رو به کمک خواست.اول کسي جوابش رو نداد.در همان نزديکيها قايق دوستش پولداري را ديد و گفت : پولداري عزيز به من کمک کن. پواداري گفت : متاسفم, قايق من پر از پول و شمش و طلاست و جاي خالي ديگري نمانده است. عشق رو به قايق غرور کرد و گفت : مرا نجات ميدهي ؟ غرور پاسخ داد : هرگز تو خيسي و مرا خيس ميکني !!! عشق رو به سوي غم کردو و گفت : اي غمِ عزيز, مرا نجات بده. اما غم گفت : متاسفم عشق عزيز, من اونقده غمگينم که يکي بايد بياد و خودمو نجات بده. در اين بين خوشگذراني و بيکاري از کنار عشق گذاشتند ولي عشق هرگز از اونها نخواست که بهش کمک کنند. از دور شهوت را ديد و به او گفت : شهوت عزيز من را نجات ميدهي ؟ شهوت پاسخ داد : هرگز ... برو به درک ... سالها منتظر اين لحظه بودم که بميري!!! حالا بيام و نجاتت بدم ؟!! عشق که نميتونست نا اميد باشه, رو به سوي خدا کردو گفت : خدايا ... منو نجات بده. ناگهان صدائي از دور به گوشش رسيد که فرياد ميزد : نگران نباش .. من دارم به کمکت ميام. عشق اينقده آب خورده بود که ديگه نميتونست روي آب خودشو نگه دارد و بيهوش شد. پس از به هوش اومدن, با توجه خودش را در قايق دانائي يافت. آفتاب در حال طلوع مجدد بود و دريا آرامتر از هميشه. جزيره آرام آرام داشت از زير هجوم آب بيرون ميآمد, زيرا امتحان نيت قلبي به پايان رسيده بود. عشق برخاست و به دانائي سلام کرد و از او تشکرکرد. دانائي پاسخ سلامش را داد و گفت : من شجاعتش رو نداشتم که به سمت تو بيام.شجاعت هم که قايقش دور از من بود , نميتونست براي نجات تو راهي پيدا کنه.پس ميبيني که هيچکدام از ما تو را نجات نداديم! يعني اتحاد لازم رو بدون تو نداشتيم . تو حکم فرمانده بقيه احساسها رو داري. عشق با تعجب گفت : پس اون صدا کي بود که بمن گفت براي نجت من مياد؟ دانائي گفت : اون زمان بود. عشق با تعجب گفت : زمان ؟؟؟ دانائي لبخندي زد و پيسخ داد : بله زمان ... چون فقط اين زمان است که لياقتش رو داره تا بفهمه که ... عشق چقدر بزرگ است. -خب حالا که اين همه رو خوندين اينم گوش بدين ديگه. خير دنيا و آخرت ببينين.نه جونه من گوش بدين ... گفتم جون من ... خيلی قشنگه. آهنگ به اين قشنگي و از اون بهتر اون ليريکشه که انگار فقط ميخواسته درد منو عيان کنه. 'Cause inside your ugly You're ugly like me And you Bring me to my knees Again All the times That I could beg you please In vain All the times That I felt insecure For you And I leave My burdens at the door But I'm on the outside I'm looking in I can see through you See your true colors 'Cause inside your ugly You're ugly like me I can see through you See to the real you All the times That I felt like this won't end It's for you And I taste What I could never have It was from you All the times That I've cried My intentions Full of pride But I waste More time than anyone But I'm on the outside And I'm looking in I can see through you See your true colors 'Cause inside you're ugly You're ugly like me I can see through you See to the real you All the times That I've cried All this wasted It's all inside And I feel All this pain Stuffed it down It's back again And I lie Here in bed All alone I can't mend But I feel Tomorrow will be OK But I'm on the outside And I'm looking in I can see through you See your true colors 'Cause inside you're ugly You're ugly like me I can see through you See to the real you
Saturday, July 26, 2003
• شرايط زندگي
از اون اول تو گوشم خوندن که اين شرايطه که انسان رو وادار به انجام کار ميکنه. هميشه ميگفتن که اگه مجبور باشي دزدي کني ميکني چون شرايط تورو وادار به انجام اين عمل ميکنه. ميگفتن که اگه مجبور باشي همه عقيده هاتو چال ميکني و روشم يه عالمه خاک ميريزي. هميشه بهشون ته دلم ميخنديدم که کاملن حرفتون مزخرفه !!! اين منم که زندگي رو ميسازم .... منم که براش برنامه مينويسم. خب يه برنامه خوب مينويسم به يه زبون قابل فهم براي بقيه. قدم هامو متناسب و بجا برميدارم که خودم بدونم که بعدش چي ميشه. حداکثر بدبختي موقعي بود که نميشد پيش بيني کرد که چي ميشه. اون موقع هم فقط گزينه ها بودن که سرنوشت رو معلوم ميکردن. قدم قبلي طوري برداشته شده بود که فقط چند تا گزينه بيشتر نبودن و هميشه هم سعي مي کردم که گزينه ها کمتر شن. مهم اين بوده که تو عقيده ام بمونم ... اگه از چيزي بدم مياد .... تا وقتي دليل خوبي پيدا نشده هنوزم بدم بياد. با باد هوا عقيده رو عوض نکنم. به عقيده هه وفادار بمونم تا يکي پيدا شه و يه دليل خوب بياره. به خودم ميگفتم که اصلن بي مفهومه که به شرايط محيطي وحتي محاطي متکي بود و اونا رو تو سرنوشت دخيل دونست. منظورم اين نيست که اونا دخيل نيستن ولي اينطوريام نيست که اونا معلوم ميکنن که قدم بعديه من چيه. يه جور مخالفت بود ديگه ... يه جور غُد بازي !!!! يه جور بچه بازي ... تا بهت ميگن که اين درسته سريع جواب بده که مسلمن غلطه. خب به هر حال اينم براي خودش طرز تفکريه ديگه. دوسش دارم .... هنوزم بهش معتقدم. هميشه غلطه مگه خلافش ثابت شه. ولي جدا از اينکه من دوسش دارم .... کي فکر ميکرد که شرايط محيطي طوري با من رفتار کنن که من پاشم از خونه برم بيرون سبزي تازه بخرم بيام خونه بشورمشون .... پاکشون کنم ... سرخ کنم ... که چي ... حاجيت هوس قرمه سبزي کرده .... نه مرامي کي فکر ميکرد که مني که اين همه از ماکاروني متنفرم, مجبور شم که بشينم و ماکاروني درست کنم. اونم نه يه بار .... سه بار در هفته. معلومه که حالم خوب شده ... نه ! دليلش هم واضحه و لازم به ذکر نيست. تا خون در رگم هست .... اين عقيده با من است. (ممل آمريکائي)
Friday, July 25, 2003
• تفکر
1- اولن که .... خب ميدونم که باز ميخواين منو پرچم کنين که يارو نَکِشه و کس خله و ازاين حرفا ولي مانعي نداره .... کي اهميت ميده !!! شما ها که هر موقع بخواين اينو ميگين. اگه يه جائي ميخواين برين و 4 تا لاگ بخونين که به تفکر واداره شما رو .... اون مغز هاي خوشگل بِکِشتون رو يکم اذيت کنه و وادار کنه که از سلولهاي خاکستريش استفاده کنين. يه سربرين تو اون جهانخانه .... خب اگه يکم کنجکاو هم باشين و تاريخ هارو هم ببينين ... ميفهمين که هر روز اون همه ترشحات مغزي خوشگل که شکل وبلاگ هم به خودشون گرفتن رو نميشه از هر کسي ديد. من که آرزو داشتم بتونم 4 تا حرف مغز پخت مثل اون داشته باشم. ولي خب نميتونم .... نکشم ديگه.همه اش بايد چرت بگم. آريا جان ... نميدونم که باور ميکني يا نه ... ولي هر کدوم از پُستهات ... خواب راحت رو ميگيره از آدم. اگرم خيلي گشاد تشريف دارين و نميخونين اونو ... اين استامينوفن رو ديگه حداقل يه نگا بندازين ديگه. اينم کم ميگه .... خيلي هم کوتاه ميگه ... ولي خيلي عميق ميگه. اسمش به وبلاگش مياد. يه دونشو بنداز بالا و راحت بشين تا ته قصه. اصلنم حالا که اينطور شد لينکشو ميزارم که خودم هر روز برم. 2- اينا رم همين چند لحظه پيش يه دوست بهم گفت. راضي باشه ديگه. بعضي وقتا آدم کم مياره چي بگه. همين چند لحظه پيش هم من همينطوري بودم. • بايد پرنده شد, نه چکاوک مرغ دريائي, که بودن را نه در آواز که در اوج پرواز خلاصه ميکند. • بايد جرات و جسارتشو داشته باشي که در خلاف جهت آب شنا کني وگرنه ماهي مرده هم ميتونه در جهت آب حرکت کنه. • گل سرخ گفت سلام پروانه نگاهي به خارهايش کرد و گفت خداحافظ ولي لطافت گلبرگهايش را نديد 3- بازم دچار دل گرفتگي مزمن شدم. اون از صبح که يهو همه بچه هاي دبيرستان رو با هم ديدم و باهاشون چَت کردم. اون از ديشب که مثل احمقا سرم رو گذاشتم رو بالش و فکر نکردم که اين آفروديته که پشت تلفنه ... اينم از الان که مثل ديوونه ها نشستم و دارم غصه ميخورم. کاشکي حداقل ميشِستم يه فص سير گريه ميکردم. ميدونم چاره اش چيه ... يه دونه از همون استامينوفن ها ويه آيدا و بعدش يه Marlboro قرمز بلند. چند وقتي بود که از قصد نميرفتم که آهنگ آيدا رو گوش بدم .... ولي الان ميطلبه. خلاصه که دله گرفته ديگه ... زت زياد .... يه عالمه.
Thursday, July 24, 2003
• زنگها براي که به صدا در ميايند.
زنگ اول : (اونور آب) - MH....MH...MH MH... MH... زنگ زدم نبودي (اينور آب) - خُرپُف .... خُرپُف .... خُرپُف زنگ دوم : (اونور آب) - MH بابا از صبح زنگ ميزنم نيستي, مگه نگفتي ... پاشو گوشي رو برداربينيم ... عنکبوت !!! (اينور آب) - خُرپُف .... خُرپُف .... خُرپُف زنگ سوم : (اونور آب) - مسخره گُشنته که گُشنته .... ديگه واسه چي تا ساعت 3 شب بيرون از خونه ميموني ... مرتيکه ... (اينور آب) - قطع نکن کيوان ... قطع نکن ورداشتم. خواب بودم. حالا بدون مناسبت نيست که اين آهنگ رو هم بشنوين ديگه.
Wednesday, July 23, 2003
چقدر واقعاً افتضاحه كه آدميزاد نتونه تو محيط زندگيش راحت باشه! از اون بد تر اينه كه آدمهايي دور و برت باشن كه كلاً قيافه شون رو كه ميبيني اعصابت بخوره.اَه!
اول صبح از خواب پا ميشي، اولين چيزي كه ميفهمي اينه كه تلفن جديدت تو پاچته! نه به اينترنت خوب وصل ميشه نه اينكه با دستگاههاي جديد سازگاره! چرا؟ چون مخابرات عزيز داره يه سري دستگاه جديد رو امتحان ميكنه و شانس گند تو از اين دستگاهها به تو هم افتاده! مملكته نه؟ بعد پا ميشي به بابات ميگي آقا من از اين 206 خودم ميگذرم جاش تو اين هيلمن لگن گه رو بفروش بده قسط دوم 206 ، اونوقت من يه جوون 25 ساله كه شايد آرزوش تو اين مملكت بي ماشين همين 206 بوده اونو ميفروشم برات يه 405 ميخرم كه چي؟ هيچي چون واسم مهمه مني كه پرايد دارم، بابام حداقل يه 405 سوار شه و من از اون بالاتر نباشم! بعد در جواب يه مشت بهانه هاي كس شعر بشنوي و اعصاب خورد از خونه بياي بيرون! تو راه يه پيكان جواد مثل MH بپيجه جلوت و تو هم مجبور شي ازش سبقت بگيري بيلاخ هم بهش بدي و بعد باهاش كورس بندازي! ميرسي شركت با اعصاب كون گهي زرت با رفيق عزيزت جناب دماغ قشنگ دعوات شه و فحش كاري كني! يهو كشي پيداش ميشه ميبيني قاته! حالا با اين حال مسخرت بايد هي نيشت رو وا كني و به اون بگي بابا hacuna metada. يه جلسه مسخره، يه سري كس شعر، يه دونه هم بلاك كردن يه حمله اتمي به گروه و برميگردي خونه. دم شام هم دوباره يه مشت حرف با بابات و يه مشت اراجيف ديگه شنيدن و حالا هم كه دارم مينويسم! قشنگه نه؟ حالا اين خوبه يا اينكه مثل اونور آبي ها صبح ميري سر كار و زندگيت، عصر يا شب هم مياي خونه و از خستگي ميخوابي تا فردا اما اعصابت نسبت به اينجا راحت تره! حتي الان كه اينقدر شاكيم هم نميتونم جواب اين سوال رو بدم! و حتي به نظرم اولي باحالتره! آخه چرا بعضي از اين باباها اينقدر يه جورين؟ باز خدا رحم كرده كه پدرسالاري تو خونه ما نيست، بدبخت اونايي كه پدرسالار هم دارن!
• خاطرات
اين خاطرات خودمه از لحظه اي که ايران رو ترک کردم تا اينجا. از اونجا بگم که از همه خداحافظي کردم. ديگه به هيچ وجه نميشد که هيشکدوم رو ببينم. ديگه داشتم ميرفتم. آخرين چيزائي که تو ذهنم مونده اينه که تريپل يه قرآن بهم داد و گفت که همراهم باشه. يادته ؟؟ هنوزم دارمش البته. ديگه اينکه آفروديت رو يادمه که پيش مامانش واستاده بود. با همون نگاه غمگينه هميشگيش, ديگه نميديدمش. عمه ام رو يادمه که گريه ميکردو خاله ام که اونم گريه ميکرد. رفتم تو و ديگه قرار نبود که کسي رو ببينم ولي کيوان اون تو بود. نميدونم از کجا پارتي گير آورده بود و اومده بود تو .... ديگه مرام رو ترکونده بود. کلي کمکم کرد که بارهامو از اينور ببرم اونور. دم گيشه پاسپورت هم که رسيديم ديگه بايد از اونم خداحافظي ميکردم ... به هم قول داديم که تا آخرش با هم ميمونيم تا آخر دکترا! يادته ؟؟؟ دوتا ساک دستي با خودم راه انداخته بودم و ميکشيدم اينور اونور ... چه مي دونم ... هوا ورم داشته بود که هرکولم. خيلي سنگين بودن. 32 کيلو ميشدن فکر کنم تازه کوله پشتيم هم بود. از گيت تا اتوبوس در واقع جر خوردم که اون دوتا ساک رو ببرم. تو خود هواپيما هم که يه راهرو بود که مورچه از توش به زور رد ميشد من و دو تا ساک که جاي خودمونو داشتيم. در واقع پاره شدم تا رسيدم به صندليم.خوبيش اين بود که بغل دستيم غيبت داشت و تونستم راحت بکپم. صبحون هم دادن ولي در واقع کوفت دادن. وقتي رسيديم ترکيه تازه معني واقعي پاره شدن رو درک کردم. اين ترکاي احمق نکرده بودن که يه چرخ بزارن براي ملت که ساک رو دستشون نگيرن. اين يه تيکه اش حسابي منو از هم پاشوند. بعد از گيت اونجا ديدم که ميشه چرخ گرفت ولي بايد ميخريدي. ديگه فروختن چرخ رو ديگه نديده بودم!!! خب اونم ديدم. خود يارو هم چرخ ميفروخت ... هم دلار خورد ميکرد ... هم دلار درشت ميکرد ... هم تاکسي برات ميگرفت. اگه بچه خوبي بودي شايد شب هم ميومد خونتون : )) خلاصه يارو دلار رو خورد کرد و يه کم هم برا خودش حق صرافي برداشت و الکي کرد تو پاچه ام 1 ميليون ليره. نـــــــــــــــــــــــــــــــــا مرد تازه بعدش ديدم که يه باجه هست که بدون اينکه حق الحساب برداره همين کار رو ميکنه : )) خلاصه سوار تاکسي شدم و با اون ترکي که فقط خودم ميفهميدم که چي ميگم به يارو حالي کردم که کجا ميخوام برم. آخرش هم يارو 26 ميليون برام کنتور انداخت. تيپ هم ميخواست که من اينجا ديگه از چادر زدم بيرون و فحش رو به هر زبوني که بلت بودم کشيدم بهش و پياده شدم. نميدونين اين دوتا چمدون رو با چه مشقتي کشيدم بالا. وقتي رسيدم دم خونه شون از عرق داشتم ميمردم. فقط وقت شد که دست و صورتم رو بشورم و دوباره برم سفارت. بازم تاکسي و بازم اون مسخره بازي سر چونه زدن و اينا. اين بار هم يه 25 ميليون سلفيدم و رسيدم به سفارت. آقا شلوغ بود ... شلوغ! تو يه وجب جا 100 نفر ريخته بودن .... جالب اين بود که از يه ترکه 100 دلارز گرفته بودن و ردش کردن و يارو چه هواري ميزد. به پليس مي گفت که ميرم پليس ميارم. خب ترک بود ديگه بيچاره. منم ترکم ولي اون ديگه مرز ها رو در نورديده بود. خلاصه دو ساعت ديگه که نوبتم شد رفتم جلو و همون دختر خوشگله که باهام مصاحبه کرده بود اومد و يه گپ کوچولو زديم و مدارک رو گرفت و گفت که فردا برم و ويزا رو تو پاسم بگيرم. بسکه شب قبلش يه عده خل و چل ريخته بودن خونمون و نزاشتن که بخوابم ... منم همين طوري داشتم از خواب ميمردم گفتم برم قدم بزنم ديدم همينطوري که دارم راه ميرم داره پلکام ميره رو هم ... که يهو ناغافل شب شد و رفتيم که کپه مرگمون رو بزاريم ... آقا خوابي بود ها .... حالي داد. فردا هم رفتم و بعد 2 بار مراجعه و اينا ويزا رو زديم به بدن و خلاصه اون روز هم گذشت. اين رو هم بگم که از اين به بعد اگه جائي مهمون بودين چند روز ... قبل از هر چيزي مالکيت کنترل Tv رو از خودتون کنين ... وگرنه يه چند ساعتي مجبورين که اخبار ترکي روبه گوش جان بشنوين. خلاصه يه 2 روزي که با اخبار سر کردم .... ديدم راه نداره ... با تدبير و اينا يه جوري اون کنترل Tv رو در دست گرفتم و از اون لحظه بود که اين پيرمرد و پيرزن خوب با تمامي گروههاي hard rock و metal آشنا شدن و ديگه همه رو ميشناختن. اين وسطا هم هر روز ميرفتم فرودگاه و کلي پول تاکسي ميدادم که ببينم که پرواز هست يا نه ... اون همه بار رو هم ميکشيدم و با خودم اينور اونور ميکردم. خدا ازشون نگذره .... پدرم در اومد تو اين چند روز......... البته تلويزوين برنامه هاي خوب ديگه هم داشت. مثلن فوتبال زنده اسپانيا بين رئال و والنسيا ... خلاصه اونطوري گذشت ديگه .... وقتي رفتم فرودگاه .... سر پرواز .... قسم خوردم که ديگه اون دوتا ساک لعنتي رو با خودم اينور اونور نبرم. 85 دلارز به خاطر چس مثقال بار ازم اضافه بار گرفتن .... کونم جر خورد تو اون يه تيکه بسکه چونه زدم. اين رو هم بگم که تو ترکيه نه تنها چمدونام رو تا ته گشتن بلکه تا تو شورتم رو هم گشتن. ته کفشا .... تو جوراب ... تو کيف پول ... ديگه فقط تو ماتحتم رو نگشتن که اونم احتملز اکراه داشتن از انجامش. حالا تا اينجاشو داشته باشين.
Tuesday, July 22, 2003
آقا اين پست قبلي مجيدي من رو برد فضا. اولن که اون اصاعه ادبت منو کشته. دومن که بابا چرا اين ماجرايه پرواز از چادر رو به من نگفته بودين .... يه ساعت داشتم ميخنديدم. اون ماجراي چشم قشنگ و ايناتم حال داد اساسي ... همه ميدونن که جريان چيه اگه نميدونن من بگم.
ولي من براي اون مزاحم نشدم که مزاحم شدم که بگم بابا .... به من چه که پُره ؟؟؟ آقا ما اين هفته آخر هفته رفته بوديم ييلاق ... حالا نميخواد که بگين که طرف آس و پاس ... پا ميشه ميره مسافرت. مسافرتش برام مجاني تموم شد که هيچي پول سلمونيم رو هم ميزبان مرحمت کردن. آقا ما رفته بوديم خونه اينا مهموني ديگه نه ؟؟؟؟ هر وعده غذائي که ميشد اينا کلي غذا درست ميکردن و بعد به اين بهانه که يخچالمون جا نداره مجبور ميشديم که همشو بخوريم. بابا به من چه که يخچالتون جا پارک براي پارک غذاتون نداره .... مگه شيکم من پارکينگ غذا هاس که اگه اونجا جا نشد من اينجا جاش بدم. تازه به جون خودم هر پارکينگي هم ظرفيتي داره به خدا. به اندازه يه هفته خوردم .... الان 2 روزه که اومدم اينجا هنوز غذا نخوردم که هيچي ... زرت و زرت هم ميرم خلا که اونائي رو که الکي خوردم پس بدم. ديگه اينا دارن يواش يواش فکر ميکنن که من يه چيزيم هست که هي ميرم اون تو و 10 دقه جا خوش ميکنم. خب منم جاشون بودم همين فکر رو ميکردم. دارم ميميرم از ترکيدگي .... کمک.
اولا:ً كه سلام MH عزيزم خوش گذشت؟ من تو نبودي اصلاً اصاعه ادب نكردم و چيزي ننوشتم!
ثانياً: كه اوا نسرين خاله! شما كه قرار نبود اينا رو بخوني، تازه به ما پسرا چه! وقتي اين دخترا يه مانتويي ميپوشن كه اون منطقه رو كاملاً روشن ميكنه خوب لابد يه چيزي هست ديگه! ما هم كه گفتم مريضيم اينجوري شديم! عقده پيدا كرديم، تازه بازم صد رحمت به ماها اين دوستان نيكاني مون كه ديگه زرشك! بد قات و قولن! خلاصه نسرين خاله بپا يهو زن امثال ماها نشي كه بيچاره ميشي! ثالثاً: با موسيقي تو شركتت مشكل داري نه؟ صداي زن نباشه نه؟ آهنگ خالي باشه نه؟ بابا جون بگو كه مشكل داري چون اينجا شركته ديگه كس شعر نباف ديگه! كاش تو جلسه فردا اين حرفها رو نزني، اوي پرهامك! تو اگه قبل جلسه ميخوني به داداشت بگو در اين مورد كليد نكنه تو جلسه ها! وگرنه من از چادر پرواز ميكنم، از ما گفتن! رابعاً: اَي بازم هر چي فلان عربه تو همونجاي اين جانماز آبكشا! خامساً: اين چشم قشنگي هم موهبتيه كه همه ندارن! بايد باباتون يه مدت RF خورده باشه تا Yهاش كم شه بعد يه دختر چشم قشنگ با يه Bus كم سرعت نكش بسازه، الكي كه نيست كه! سادساً: بابا سيّاس! سياست!Politics! نميري يهو! ترور نشي؟ آخه مسخره تو رو چه به سياست؟ عرضه داري يه كاري بكن حالا به اين آفروديتت برسي! نميخواد به خاتمي نامه بنويسي! غاز! حالا اينا هيچ! تو دانشجوي دكتراي WPI هستي هان؟ خالي بند! آخراً: فلان اوني كه سه روز رو بيشتركنه! بابا من چرا اينجوريم؟ چقدر كس ميگم!(البته اينو كه هميشه ميگم) چمه؟ الكي شاكم نه؟ بسه ديگه! اَه!
Monday, July 21, 2003
در خانه بابا درخت زبان گنجشکي هست که دو لانه کلاغ بر روي آن وجود دارد ولي چيزي در مورد زندگيشان نمي دانستم. سالها پيش, زمانيکه بچه بودم, دو کلاغ در سر يکي از شاخه ها لانه داشتند. يک روز سرد زمستان, جسد يکي از آنها را ديدم که از سرما خشک شده و پائين درخت افتاده بود. کلاغ ديگر در کنارش ايستاده و با اندوه نگاهش ميکرد. لاشه کلاغ را برداشتم و در کنار همان درخت چال کردم. برايم عجيب بود ولي ميديدم بعد از آن واقعه کلاغ ديگر, تمام روز را کنار ديوار و لب پشت بام تنها مينشيند و سر را درون پرها پنهان ميکند.ديدنش اندوهگينم ميکرد.روزي از بابا پرسيدم که چرا اين کلاغ نميرود براي خودش زوجي ديگر انتخاب کند؟؟ او هم در جواب گفت که پسرم کلاغها عادات خاصي دارند ويکي از آنها اين است که بعد از بين رفتن جفتشان تا پايان عمر تنها ميمانندو جفتي ديگر انتخاب نميکنند.
حالا يکي به من بگه کلاغ مظهر پليديه يا ما مرد ها که هنوز طرف نمرده تنبونمون دو تا ميشه ؟؟؟؟ هنوز قولي که بهش داديم جوهرش خشک نشده خسته ميشيم و سراغ بعدي. نه مرامي کدوم پليدتره ؟؟؟
Saturday, July 19, 2003
Mom: Didn't I told you if someone touches your breast say "Don,t!" and if he touches your pussy say "Stop!"
Girl: Yes!, But he touches both, so I say "Don't Stop!". --------------------------------------------------------- If you have two eggs between your legs you are a man! but if you have four eggs between your legs you are not a superman, somebody is fucking you!
Friday, July 18, 2003
اولندش که چه حالي ميده که يه پست عجيب غريب کني و ملت رو بزاري تو خماري.
آقا منکه بهتون گفتم که از جاي ديگه عصب بودم و اينجا خاليش کردم. به هيچ وجه منلوجوه منظورم اين نبود که ديگه بترسين که باهام چت کنين :)) بهدشم اينکه اگه شماها اين کار رو نکرده بودين و وجدانتون هم پاک بود اين سوال رو نميکردين. پس معلومه که شماها هم يه جائيتون ميشَله !!!! وگرنه آنرا که پاک است از محاسبه چه باک است. ولي به قول شوان اينا رو ميشه گذاشت به حساب اينترنت هاي مزخرف ايران ... هر چند رو حرفه اينم نميشه حساب کرد ... ولي اگه درد من اين بود که يکي invis شده که غمي نبود. درد من بدتر از اين حرفاس داداش ... گناهم ايمه که نميدونم گناهم چيه ! وللللللش ديگه اينکه .... دارم يه سري خزعبلات ترجمه ميکنم از نوستراداموس بزرگ. خودم هم هنوز تو شيش و بش ام که ميشه به حرفاش اعتماد کنم يا نه. بهرحال هنوز که ننوشتم ولي ميخواستم که مزه دهن شماهاروهم بفهمم. ديگه اينکه من نميدونم چرا بعضي ها اينقده خودشون رو دست بالا ميگيرن.دختره يه mail زده به من که من CD هاتو ميخوام ... حالا اون همه CDکه بخواد بخره بايد خداد تومن پولشو بده. نه يه خواهش ميکنمي چيزي ... نه ممنون ميشم !!!! همين طوري گفته که من CD تو ميخوام , زود بدي بهتره ... منم گفتم باشه ايرانيه هموطنه ! نزارم پول بده به اين همه آشغال بده گفتم که من ۶ از سر کار ميام ... بيا بگير. حالا اَن خانم دوباره پيغام داده که من ۶:۲۴ ميام نميتونم زودتر بيام. ديگه اينجا بود که شاکي شدم و گفتم من ميزارم اونجا پيش يکي ... خواستي ميري از اون يکي ميگيري. از اون فمينيست هاي احمقه که تا ۳ کيلومتر اونور تر پسر رد شه از اونجا نميگذره. هر چيزي حدي داره ... همين که بهت احترام گذاشتيم و هر چيزي خواستي بچه ها بهت رسوندن و اينا زياديت کرده . پر رو .... الانم ميرم ميرينم بهش ... ديگه جرات نکنه زر زر کنه. نه تورو خدا .... درسته ؟؟؟؟ اين همه يکي رو کمک کني.اونقد که فکر کنه که ديگه خداس. حالا خوبه در مقابل بچز lab ما هيچي نيست ... اگه درسشم خوب بود که ديگه خدا رو هم بنده نبود. قياف مياف هم که خدا رو شکر زير خط فقره .... قديميها خوب گفتن که ميمون هر چي زشت تر ادا و اطوارش بيشتر. نمونه اش ايناها جلو چشممه. مرده ي اون ۲۴ دقيقه ات هستم .... لاشي. حالا اين که خوبشونه .... يه تريپ يه غيبت اساسي ميام براتون از دختر هاي ايرونيه اينجا که کفتون ببره. ببخشين ديگه که اينطوري شد.... بسکه شاک هستم اين چند روزه ! ظت ظياد
اي تو دهن اين اداره برق! امروز سه بار برقمون رفته آخرش هم اين آسانسورمون سوخت! صاحاب نداره كه مملكت! اين يارو تيليف جديده هم كه خيلي قشنگه هر وقت حال كنه به خودش استراحت ميده و يه چند صباحي قطعه! تازه باحال اينه كه يارو گفته يه وقت تيليف بي سيم نزنينا! خراب ميشه! همين دستگاه قديميه رو فقط استفاده كنين!(يه چيزي داريم دست ساز خود گراهام!) حالا خدا ميدونه چه ربطي داره! ريدم تو كله هر چي آدم خر نكش احمق گاگول كه مملكت رو دارن ميگان! بگذريم!
ديشب نامزدون سانلي بوديم! دِ بيا! زن گرفته بيد؟پاييزم عروسي ميكنه؟خاك تو سر همه! اونوقت ماهنوز داريم دنباله يه بند سوتين از پشت مانتو ميدوييم!(اوي! كشي با تواَم!) بابا به قول چند تا پست پايينتر ما همه مون مريضيم! از اونم بالاتر همه مون مريضيم! بابا اينجوري هم دهن زنت رو سرويس ميكني هم دهن خودت رو! چرا؟ واسه اينكه اولاً دهن زنت رو ميگاي كه هميشه يه لباسايي بپوشه كه 4 تا جقي مثل خودت نتونن حتي رنگ پوستش رو ببينن مخصوصاً جاهاييش كه روشنتره! خودتم ميگاي چرا؟ چون اون موقع كه با تمام اين مراقبتها متوجه شدي كه در يه سري حالات سوتينه از زير مانتو ميتونه ديده بشه ديگه زنت كه گناه نداره مجبوري دور و برت رو بپايي كه اونايي كه اونجان يهو مثل خودت سوژه آخر شبشون رو از صحنه نسازن! حالا اگه توي كنسرت 5000 نفري باشي كه كونت پاره است اگه هم يه جايي جنوب شهر باشي ديگه خدا بيامرزدت!(چون حتماً يه مشت جقي اونجان!) ديگه اينكه هر چي كير بزرگتر از 20 سانت رو اين زمينه توي دهن و كون وسوراخ گوش و سوراخ دماغ وحتي سوراخ كير هر چي آدم متظاهر و جانماز آب كشه! اينم گفتم كه انجام وظيفه كرده باشم! اين افرانت كوني هم كه زده تو خط busy line! اَه!
Thursday, July 17, 2003
نه نشد .... خيلي بهم زور اومده ... تا ننويسمش آروم نميگيرم.
بابا دوستي که زورکي نميشه که ؟ ميشه ؟ من که راضي نيستم به اينکه دوستيم با يه نفر ديگه از روي اجبار باشه, آخه اصلن حال نميده ... چه فايده داره که هر وقت همديگه رو ميبينيم بايد سريع invis شيم. به اين ميگن دوستي اجباري. يا نيا اصلن يا اگه مياي پايه اومدنت واسا ... هر کي به هر کار داره بهش پيغوم ميده ديگه ... الکي که ملت بيکار نيستن که بشينن با هم چرت بگن. اگه هم وقت نداري بزن که سرم شلوغه و کسي مزاحم نشه و يا يه چيزي تو اين مايه ها ديگه. تازه اون موقع ميتوني که فرق خِنگ و دانا رو هم تشخيص بدي. اگه هم کسي پيغوم داد ميگي شرمنده دادا !!! يه جوري رفتار نکنيم که پس فردا همديگه رو هم تو خيابون ديديم سرمون رو بندازيم پائين و از بغل هم رد شيم ... (ايراني بازي) دوستيهامونو ... دوستيهاتونو .. چه ميدونم هر چي اسمش هست تو ذهنتون ... رو خراب نکنين. به گُه نکشين ... شايد بعدن ها همين نيمچه دوستي ها به دردمون بخوره. شرمنده ... من دلم از يه جاي ديگه پر بود اينطوري خاليش کردم. ولي هنوزم خالي نشدم ... ديگه راهي به جز اون marlboro معروف به ذهنم نميرسه. بايد بازم برم فکر کنم ... بيشتر .... بيشتر يه جاي کار ايراد داره. شايد اين آخر هفته تونستم که ايرادشو پيدا کنم. وقت دارم خدا براي فکر کردن. نشد هم ميندازمش گردن تقدير ... مثل بقيه , مگه من چيک از اونا کمتره.
آقا جون زوري که نيست. طرف نمي خواد که باهاش چت کني, نميخواد که با هم تماس داشته باشين .... نه نه نمي خواد که باهاش تماس داشته باشي. آقا جون شرمش ميشه ديگه ... يه غلطي کردي ديگه. حالا هم عوض اين جنقولک بازي ها برو فکر کن ببين چي کار کردي که اينطوري بشه.
خود منم بعضي وقتا دلم ميخواد که با بعضي ها حرف نزنم, ولي من معمولن چيزا زود يادم ميره و همون آش و همون کاسه. حالا من شدم اينجا اون يکي. زور هم که نيست. همينشم برام غنيمته ... نيست؟ ثابت کن. ولي من هيچ وقت اين کار رو نکردم و نميکنم ... اگه هم بخوام که با يکي زر زر نکنم بهش email ميزنم که فلاني ... اگه ميشه ديگه نه !!!! همين ... اگه حرف حاليش نشد اون وقت يه فکر ديگه به حالش ميکنم. زرتي نميرم و ببندمش که ... بيچاره کُپ ميکنه خب بابا. مثل خودم ... از فردا اين کاري که دارم تموم ميشه ... به شماها چه ؟؟؟ دقيقن خودم هم نميدونم ... ولي فکر کردم که بهتره بدونين ديگه. از اينجا که برم ديگه اين messenger رو دسترسي ندارم بهش. پس اگه باهاتون اينجا چتيدم ... ممکنه PM هاتون اينجا بياد و ديگه بهش دسترسي نباشه ... خلاصه يه وقتي ناراحت نشين ديگه ... اصلن به من چه برين به ياهو بگين خب. ديگه اينکه آخر اين هفته هم ميرم تهطيلات(دقت داري که ته طيلات) ... قراره که يکي بياد دنبالم و بريم خونه اين فک و فاميلز. دستم ممکنه به اينترنت يا شايدم اونترنت نرسه. پيشاپيش از همتون درخواست عاجزانه دارم که از زدن email هاي مهمل و بي سر و ته و اينا که سر و ته واسه آدم نميزارن جلوگيري کنين. دِه ... خب نزن ديگه برادر من. ديگه اينکه ... اينقده حال ميده ... شب ساعت يک و نيم کوفته ميرسي خونه و الکي شروع ميکني به کتاب خوندن و از اين روشنفکر بازي ها. يهو يه تلفن بِت بشه پر از عِقْشْ ( علامتا شو گذاشتم که مجيديه خنگول بتونه بخونه) هي حرف رو کش ميدي ... صد دفعه ازت ميخواد که بري واکسن ها تو بزني و تو براي اينکه طول بکشه بهش قول نميدي. جيک و بوک زندگيتو براش تعريف ميکني(اونم من که حرف تو دهنم ميماسه ) ... اونم يه جوري تعريف ميکني که دلش برات بسوزه. ۲ ساعت هم که حرف ميزني دلت نمياد که گوشي رو قطع کني. آخرش هم با هزار قسم و آيه که بابا جون خيلي ديره و تورو خدا بايد استراحت کني و مگه نبايد صبح زود پاشي ... به زور خداحافظي ميکني. بازم دلت نمياد قطع کني .. ها ... ولي ديگه صداي بوق مياد و مجبوري که بزاري ديگه.زياد حال نميده که بعد اون همه صحبت خوب خوب به بوق تيليف گوش بسپاري. همين ديگه ... معلومه که بهم زور اومده نه ؟؟؟؟ تابيله ! اين از همون مورد هاس که الکي دارم دست و پا ميزنم. خب بسه ديگه نميزنم. بباي
Wednesday, July 16, 2003
از وبلاگ عاطفه
از خاتمي به حد مرگ شاكيم . ولي از آنها هم شاكيم كه با قيافه هاي حق به جانب مي گويند ما كه گفتيم همه ي اينها مثل همند و اين خاتمي هم عوضي است. هنوز می توانم از افکار و نظرات آن زمان خودم و ديگران دفاع کنم. شبيه اين است كه كسي در گرماي تابستان يقه ي آدم را بگيرد و بگويد چرا آستين كوتاه پوشيده ايم ؟ بايد لباس پشمي كلفت آستين بلند بپوشي . و تو حرفش را رد كني. بعد در چله ي زمستان كه تو لباس گرمت را پوشيده اي جلويت سبز شود و حق به جانب بگويد ديدي ؟ من كه از اول گفتم بايد لباس گرم بپوشي ؟؟!!
لعنتي يه لحظه هم از تو مخم نميره بيرون.
حتي نميدونم که چرا بايد بهش فکر کنم. مهمم نيست ... اونم مثل همه چي درست ميشه. آقا من يه مجلّي دارم ... هميشه يه بغل حرف دارم که بزنم و هميشه هم اونارو ننوشتم تا يادم بره ... يا اينکه تو ليستِ اجرائي ميذارم که الان شده قد يه طومار !!! از وقتي که اين مجيدي هم اومده که ديگه خدا .... خودم کم مينوشتم ... حالا خوشمزه اينه که داشتم بهش سفارش ميکردم که زياد ننويسه. مهم نيست عزيزم ... هر چقدر که دلت ميخواد بنويس. هر کي خواست همشو ميخونه ... هر کي هم نخواست که خب يه دکمه اي هست X ... ديديش تا حالا که ؟؟؟ اونو ميزنه , ميبنده اينجا رو. شايدم يه چند تا فحش بده که اونم ... آينه ... تا اونجا که يادمه تو ايران دو چرخه بزرگ مُد بود و همه سعي ميکردن که از اون بزرگاش بگيرن. چه ميدونم کوهستان ... تپه ... جنگل ... فقط بزرگ باشه . اينجا يه تريپائي بر عکسه و همه سعي ميکنن که کوچيک ترين رو بگيرن. البته تا اونجا که بشه ديگه ... ولي امروز ديگه يه چيزي ديدم که سرم خورد به سقف. يارم ۶ برابر کيوان بودا .... بززررگ! ولي سوار يه دوچرخه شده بود که ... راستشو بخواين من اول فکر کردم که اين يارو چرا اين طوري رو زمين ميخزه ... بعدشم سرعت خزشش چه زياده. آخه دوچرخه هه تا چرخاش تو کون يارو محو شده بود. منم تا چرخارو نديدم نفهميدم که اين دوچرخه اس که .... عجبا! حتي حيووناي اينجا هم با اونجا فرق دارن. تو يه کيسه پز آشغال گوشت و خود گوشت و حتي گوشت پخته شده رو بزار دمِ در ... اگه گربه هه اومد به کيسه نزديک شد ... من اسمم رو ميزارم سکينه. جون عزيزت اينقده حيووناشون با فرهنگن که نگو .... متمدن .... با کلاس ... آدم !!! پشه هاشو ميگي ... با مرام ... نميذاره اصلن يه کلمه لباساتو در بياري اگه خجالتي هستي. همچين از رو لباس ميزنه که مثل اسب بپري بالا. اين يه مورد هم ديگه محشره .... اگه از يه جائي ۲ ساعت, فقط ۲ ساعت يکي رد نشه, عنکبوتاي اينجا حتمن اونجا تار تنيدن!!! دِه ... ميخنده !!! جدي ميگم بابا .... ۳ سوت همه جا رو قبضه ميکنن ... بازم ميخنده !!!! بعدشم بالام جان اون لينکارو اون بغل براي زيبائي نذاشتم که .... گذاشتم که برين بخونين. فکر هم نميکنم که يه کليک اون همه ازتون انرژي ببره. منم راستشو بخواين يکم تنبليم مياد که خوباشو براتون گلچين کنم ... خودتون مرامي برين هر از گاهي ديگه. چــــــــي ... زورتون مياد بخونين ؟؟؟ خب پس هيچي ديگه. بباي
Tuesday, July 15, 2003
از چند تا چيز بدم مياد .... يعني ميرم رو نرو هام ميدُوَن.
۱- يکي مياد و يه کامنت ميزاره که " وبلاگ قشنگي داري, خيلي باهاش حال کردم. يه سري هم به ما بزن" مضحکه که يکي بخواد خودشو اينطوري معرفي کنه.من که با اين تريپ ياد سبزي فروش دم در خونه مون ميفتم که خودشو عرضه مي کرد ... آخ آخ گفتم عرضه و ياد سه اصل عرضه افتادم. ۲- اينم که يکي anonymous کامنت بزاره بسيار چيزه بديه. ممکنه طرف منظورش اين باشه که فقط من بفهمم ... ولي من معمولن مغزم جواب نميده که يارو کيه و از طرفي چند نفر ممکنه که اين حرف رو بزنن. جواب هم نميشه داد چون اگه يارو مجيدي باشه جوابش با يکي که من ممکنه نشناسمش صد البته فرق ميکنه. پس لطفن ديگه اين کار رو نکنين ديگه مرامي ... من مغزم همينطوريش گه گيجه داره. ۳- ميدونم که اون مطلب مال تزاد و در مورد سکس رو نخوندين ... ولي دليلي هم نداره که زرتي زرتي بهم بگين که نخوندم ... خب نخوندي که نخوندي.زور که نبوده که بخوني .... هي هم با افتخار ميگه فقط ۲۵ اش رو خوندم ... به من چه ... من خوشم اومده بود چسبوندمش اونجا ديگه. تقاص هم بايد پس بدم ؟؟؟ تازه شم اون يه مطلب طنز بود .... ضمانت اجرائي نداره که اونا رو عمل کني خير ميبيني. فيلم مستند که برات نچسبوندم که ياد بگيري که چطوري سکس داشته باشي. محض خنده بود. ۴- خيلي مسخره اس که من credit card ندارم ولي ميتونم اينجا خريد کنم. اگه اين کارتي که بهم دادن جاي credit ميشه استفاده شه که چرا من نميتونم تو اينترنت خريد کنم ... اگه هم که نسيت که چرا وقتي براي credit card درخواست ميدم اينا نديد رد ميکنن. خلاصه بد تو هچل افتادم مثکه. ۵- يکي از بچه هاي اينجا باباش مرده و ما نميدونيم چطوري بهش بگيم. حالا جداي اون موضوع چند روزه که خوراک فکر من شده اين !!!! اگه براي من اتفاق بيفته ؟؟؟ چي بگم آخه. مرگ حقه!! ولي براي بازماندگان نبايد که زجرآور شه که ديگه. ۶- براي اينکه فکر نکنين که من الان سگ شدم و دارم پاچه ميگيرم ... اين آهنگ رو هم تقديم ميکنم به همتون.
خوب حالا ديگه رضوي رفت! الانم از فرودگاه ميايم. بابا اين خانواده رضوي خوب با مساله برخورد كردنا. از بس اين رضوي آدم حسابي بود، اما اين MH اه اه اه! منم ديگه واسش گريه كردم!
حالا اينا هيچ چي! كشي تو اون اوج احساسات يه تيكه گفت هم سنگين بود هم داشتم از خنده مي مردم! يهو گفت "خامنه اي بايد خون گريه كنه!". اگه بخواي بري تو بحرش كه خيلي جاي بحث داره! يكي اينكه اگه برگرده كه به نفع مملكت بوده رفتنش، مثل شيباني! يا اينكه اگه بخواد واسه امثال رضوي گريه كنه كه خوب كي بخنده؟ از اون مهمتر اينكه بابا جون اگه اون ميكشيد كه خوب اصلاً كار به اينجاها نميكشيد كه كسي بخواد دربره! به هر حال اميدوارم كه موفق باشه وخوشبخت شه!(رضوي رو ميگمها!) كشي جون يه روزم بايد بيايم بدرقه تو!(قبلشم تو ميري بدرقه باباز)هـــــــــــــى! حالا ما هنوز مونديم تو شيش و بش رجيستر TOEFL چرا؟ خوب ميگم كه نميدونم كجام كه كجا بخوام برم! از اون بدتر مشكلم اينه كه Master Card ندارم دم دست كه حداقل تو رودربايستي اون 270$ بشينم بخونم! من برم لالا! اين اراجيفم نوشتم كه امشبم يه كسي بگم اين MH شاشش كف نكنه اونجا! بدرود! :D
Monday, July 14, 2003
ها ها ... خوبه نه ؟؟؟؟
نه جون من بخونينش .... نه خدائيش بخونين. فقط همونم نبوده ها .... خودم ميشناسم آدمائي از اين نوع رو .... ميشناسم ديگه چيکار داري از کجا.... ولي اين مشکله .... ما هممون مريضيم. هممون ..... ياد گرفتيم که مسائل جنسي جزو مسائل روزمره نيستن. ياد گرفتيم که هر وقت خواستيم در مورد اينا حرف بزنيم اول دور و بر رو نيگا کنيم که يه وقت غريبه نباشه که آبرومون بره.اگه غريبه نبود ... آقا فحشه که داره رد و بدل ميشه بينمون. ميگي نه يکي ازاين چت هارو upload ميکنم. نميگم که بريم جار بزنيم که آقا ...سکس ... ولي اگه معتقدي که اين مسائل چارچوب داره ... تويه اون چارچوب واسا. دور نزن اونو ... فکر نکن احمقن ملت نميفهمن. فکر نکن که باهوشي و ديگه رو دستت نيست. فکر نکن ماها خريم. دست رو بد جائي گذاشتم نه ؟؟؟؟ بازم ميگم ما هممون مريضيم ... حتي نميتونيم با يه دختر حرف بزنيم چه برسه به اينکه بخوايم باهاش بحث کنيم سر مسائل جنسي. دروغ ميگم .... ؟؟؟؟ تف کن تو صورتم. بسکه اين مزخرفات رو چپوندن بهمون .... ديگه حتي نميتونيم يه انسان عادي باشيم. اين مسائل برامون ميشه سوالهاي اصلي ... فکرمون منحرف ميشه. همه اش دنبال يه راه حليم براش. همينه که يارو ميره سراغ پورنو ديدن. بدبخت چقدر هم بايد فکر کنه که از چه سايتي و چجوري DL کنه که ملت نفهمن. کجاي کامپيوتر بزاره که ملت نبينن. حالا DL کردنش به کنار ...کي ببينه حاصل اون دسترنجش موقع DL کردن. به خدا اعتقاد داري ؟.... شبها ميري مسجد ؟ اونجا بهت ياد دادن که ديدن يه زن نا محرم بدون لباس حرومه ؟ ماهي يه بار ختم قرآنت ترک نميشه ؟ ... مگه توش ننوشته که اگه ديدين يه همچين شرايطي رو چشانوتو ببندين ؟ نماز هم که جاي خود داره. دلم ميخواد واقعاً بدونم که سر نماز به چي فکر ميکني؟ آخه چي طوري ميتوني اونقدر احمق باشي که سر خودتو کلاه بگذاري .... شايدم داري سر خدا رو شيره ميمالي. بازم زدم تو خاکي نه ؟؟؟ ولي جالب ميدوني چيه ... هدف همينجاس. ردم تو خال. ميگي نه ؟؟؟برو ته وجدانت رو نگا کن. ببين ... احمق جون ... دين تو اين خلاصه نميشه که نماز بخوني و روزه بگيري ... شايدم بيشترشو رعايت کني ... چون اين کارو کردي خدا پورن ديدنتو بهت نميبخشه ... ببخشه ... نذار بگم. اگه نميتوني رعايت کني پُزشو نيا برامون که ختم دينداري هستي. خيلي راحت بزن کنار. همون کاري که خيلي ها ميکنن. همون کاري که من کردم. نميتونستم اينا رو با هم وفق بِدم.تظاهر هم نکردم که ديندارم.عذاب وجدان هم ندارم. ولي تو ... نميدونم من اگه جات بودم تا حالا اين عذاب وجدان کشته بودم. دست رو بد جائي گذاشتم ؟؟؟ نه ؟؟؟ هممون مريضيم به خدا !!!
اي بابا! رضوي هم رفتني شد!
امشب رفتيم نايب سعادت آباد با بك و بچز،همونجايي كه 6،7ماه پيش همين MH رو كه حالا بلبل زبوني ميكنه براش شام خورديم! ريدم تو اين زندگي. يكي مثل رضوي خودشو گاييد تا بره خارج تا به قول خودش دكترا بگيره، چند سال كار كنه و بعد برگرده اينجا كار كنه و پول در بياره! يكي مثل كشي كه اصلاَ ميخواد بره كه بمونه براي هميشه! اون شيره هم كه برعكس از اونور اومده ميخواد اينجا بمونه براي هميشه (اما ميگه براي تحصيل برين) يكي ديگه هم كه ... و ميگه خارج اخه مگه واسه پاكروانها!(منظور روان پاك نيستا!) يكي هم مثل اين تريپل كه هي ميگه ميخوام برم اما نميدونه كه چرا بايد بره(تو مايه هاي همين MH) يكي ديگه هم كه مثل من (واه واه واه!) اصلاَ نميدونه كجا هست كه حالا كجا بخواد بره! اما براي خيلي ها رفتن يه جور فراره! مثلاَ تا حالا دلتون نخواسته پدر ومادرتون با ايني كه هستن فرق كنن؟ اگه خواسته هم كاري نميتونين بكنين مگه اينكه ديگه غير قابل تحمل شن اونوقت فوقش جدا مي شين و رابطه رو قطع ميكنين! به عبارتي از اونا فرار ميكنين! اما اگه بعدش يهو بهتون بگن كه يكيشون مرده اونوقته كه گا ميرين، ميگين اي كاش مونده بودم ساخته بودم يا سعي ميكردم درستشون كنم. اما واقعيتش اينه كه اون موقع به اينجاتون(اونجا نه،يكم اونورتر) رسيده بود خوب و تصميمي گرفتين كه راحت شين! وطن هم خوب تو همين مايه هاست! منظورم هم از وطن دولت و خدمت به چي چي نيست. منظورم همين فاميلا و آشناهاست كه سالي يه بار هم نميبينيم.همين هم شهريها و دور وبريا كه معمولاَ منتظرن روتو اونور كني تا خايه بهت فرو كنن!همون جاهاي زيبا مثل كيش و شمال و آثار تاريخي كه از بي پولي يا بي وقتي هيچكدوم رو درست حسابي نديديم! همين شهر قشنگت كه 2،3 ساعت توش باشي به اعصابت از كون rape ميكنه! اينا يعني وطن! چقدر خوبه؟ خوب يه سري در ميرن يه سري هم ميمونن اما خوب آخرش كه چي؟ دقت دارين تا حالا 18 سال درس خونديم اگه دكترا هم بگيريم ميشه 22 سال. يعني 29/22 زندگيمونو درس ميخونيم كه چي؟ كار ياد بگيريم.بنابر اين يه 3،4 سالي هم كار ياد ميگيريم! كه چي؟كه ماهر شيم بتونيم پول در بياريم و با آسايش زتدگي كنيم نه؟اينم يه چند سالي طول بكشه ميشه 35،36 سال. حالا ميتوني بري كيش و دور دنيا لذت ببري نه؟ شما رو نميدونم اما من و دوروبريام به اونجا برسيم كه يا زن داريم و احتمالاَ چون ديره بچه هم داريم كه توي اين سفرا ميكنشنت( هم زنت هم بچه ات!) يا اينكه نداريم كه در اونصورت هم اينقدر پيش آقا رفتيم كه حتي ديگه اين تريپل هم( به عنوان مظهر fettishism) نميتونه فرق يين ساق پاي برنزه صاف وحشي رو با كير شهرام تشخيص بده و يهو دوييد ليسيد! خوب ديگه ميخواي چيكار؟ها؟ مسخره هست نه؟ كون خودمون رو در حسرت چيزايي كه الان ميخوايم پاره ميكنيم بعد اگه تازه همه چي مرتب پيش بره يه موقعي بهش ميرسيم كه ديگه شهوتش خوابيده! البته اينا يه كمي هم منفي نگري داره و ميشه بهتر به موضوع نگاه كرد اما خوب چقدر بهتر؟اونم تو اين خراب شده كه تنها چيزي كه معني نداره نسل بعديه! به اين موضوع وقتي آدم فكر ميكنه و بعد ميبينه عمر مفيد آدما 60 ساله( تازه براي فتقيا كمتره) قضيه ميشه مثل 2،3 ساعت تو اين شهر بودن و rape واينا! پس خيلي هم فكرش رو نكنيم بهتره نـــــــــــــــــــــــــــــــــه؟ اونم وسط اين كار تخمي SDH كه مغزي باقي نميگذارد! زت MH زياد!
• تذکره البلاگ
اين يه تذکره اس ... يعني که سعي شده که مطالب واقعي با ذره بين نشون داده شه و بعضاً هم مطالب غير واقعي هستن. تم اين طوري نوشتن رو از ختم اين کار يعني بچه جنوب شهر گرفتم. برين نوشته ها رو بخونين.سعي کردم که تا اونجا که ميشه سبک کارش رو حفظ کنم و لغات رو عوض کنم. از همين جا ازش معذرت ميخوام که حتي سعي کردم که پا بزارم جا پاش. ببخش ديگه بابا ... چقده التماس کنم !!! اوچيکم. اندر احوالات شيخ ابوالکيوان مجيدي. همي دراحوال اين شيخ گرامي اين نجمه العلما , اين حامي الضعفا اندر خفا, اين بيکار الدوله العظمي, اين عريض الپهنا, اين پريشان موي بلا, اين عزت النفس کبري, داراي کثيف ريشي بالا, همتي نا والا, شکمي چاقا , اين دخترکش بَلا در ساير البلاد(اصفهان و اينا), اين دوستدار تمامي الاناث, اين رونالدوي قرون وسطي!!, اين عنصر معلوم الحال, اين بيخيال الاحوال ... گفته اند که پسر تو چقده بدشانسي!!! گويند به دنيا که آمد طبيب معالج دست کرده تا دست او را بگيرد و ياريش دهد و او دست طبيب را بدون دندان گاز گرفتي. در همان دوران او را در هر روروَک يا ننو اي همي گذاشتند از فرط چقالت آن ننو او را تحمل ننموده و بشکستي. همين بس که مادرش گفت "همي ما کروري خرج ننوي اين سرتق کرديم و آخر سر هم در گوني پيچيديمش". گويند که در دوران طفوليت سوار بر پيلي شرزه شدي و به گردش و تفريح پرداختي و تنها براي قضاي حاجت و صرف طعام و لي لي با کنيزکان زيبا روي همي پاي بر زمين مينهادي(ميگن که با اين وسيله حتي اتو هم ميزده کنيزکان رو). اندر همان دوران و احوال به جنگ عناصر دون پايه و سست عناصراني چون راوي و دوستانش رفتندي و اندر همان عوالم کودکي با ضربات اسیدي و مشمئزاز همانند گاز هاي آتشين(نسخه بي تربيتي: آروغ) و گاز خردل(نسخه خيلي بي تربيتي:چس) ايشان را به ديار عدم فرستادندي(داداش خورده بودي ديگه الان اينطوري نمي خنديدي ... ) مريدي از مريدان در وصفش سروده که الاکلنگ و تيشه¸دوست داريم هميشه تپلي ريزه ميزه .. اينقده بلا نميشه که! از کراماتش در آن دوران همين بس که در جمعي از مريدان صيحه برآورده که " ميزان عقلِت به ميزان غُد بودنت بستگي داره و هر دوتاش با وزنت رابطه مستقيم دارن,داداش" و از همين روي همواره در قلق و ضجرت براي فزودن به نخوت و عظمت خويش بودي و صاحبان وقت اللقمه(در عرف پيتزا ساعتي گفته شده) و هاني را در نگراني و پريشاني فرو برده. در عنفوان جواني شبي مريدان بر گردش(ايهام در گرد آمده است) حلقه زدندي و او بر ايشان همي فضل(يا فضله ... راوي زياد مطمئن نبود) فشاندي. مريدي به پا خواسته و زو خواست تا معجزتي از مردانگي بر آنان بنماياند. شيخ بدون درنگ تنبان را از پا به در آورده و چنان معجزتي بر آنان نمود که جملگي در دم هلاک گشتند.(به جون خودم راست ميگم) و در قولي ديگر آمده است که مريدان زو طلب کرامتي نمودند و شيخ في الفور آن کوه چربي و پيه را بر رُخنما(نسخه اصلي:اسکنر) چپانده و مريدان چون تصوير رخ يار !!!! را ديدند همه مدهوش گشتندي. در عنفوان مرادي و شباب حاکمي از حکام بين النهرين او را به سرزمين خويش رعوت نمود.شيخ دعوت او را پاسخ نداده ولي رهسپار شد.در بيابان اژدهائي بر او بخفت!!! و شيخ در بيابان راه را از چاه تميز ندادي وتسليم او گشتي.گويند هفت سال در اين بيابان ميرفت و ذکر ميگفت و همين از نخوتاتش کاست.هيئتي يافته بود همچو دراويش¸موي بلند¸ريش دراز¸ناخون سياه ... واه واه واه. بعد از هفت سال به قيبله اي رسيد برره نامي! و در پاي قبيله از شوق ديدار آدميان فروکش کرد!افراد قبيله سر و روي او را شستند و خواستند که اصلاحش کنند که شيخنا کفت: " منو اصلاح نکنيد که من اصلاح پذير نيستم" گويند که به سر هر دو راهي که ميرسيد راه دست چپ را انتخاب ميکرد که از دست راستش بسيار لطمات ديده بود. شبي با مريدانش گرد آتش يله کرده بودند که شيخنا در باب ايمان و حُسن رفتار با والدين در گوش اذناب ميخواندي که پشه اي فِرت به دماغش رسوخ کردي و حالت شيخ را به هم زدندي و شيخ را حالت غريب پيش آمدي.نگاهي به آسمان کرد و زمزمه نمود:" من همتونو .... " و جان به جان آفرين تسليم نمود. خدايش رحمتش کناد.
Sunday, July 13, 2003
خوب به سلامتي تلفن ما هم وصل شد و ما به اين اينترنت عزيز رسيديم!
راستش فكر كنم آدم يه وبلاگ جدا داشته باشه بهتره اما خوب كون گشاد و آب هندونه! گفتيم حالا بي خيال درسته كه اين MH در حق ما مرام گذاشته اما اينكه دليل نميشه كه! اينه كه اومدم يه لاگ راه بندازم اما باز رسيدم به همون آب هندونهه! اينه كه خوب منم اينجا مينويسم ديگه! درضمن بگما مسئوليت تمام چيزايي كه مينويسم با خودمه ها! به اين MH گير ندين! فكر كنين خط رو خط افتاده! آقا جاتون خالي رفته بودم كجا؟ "باغ گيلاس". واقعاَ آقاي دماغ قشنگ دستت درد نكنه!آبرومون رو خريدي!(ريدم تو اين آبرويي كه اين بخره!)خلاصه دو تا جوج با دو تا كوبيده و يه برگ و دو تا برنج كه به كنار! Mmm عزيز اخطار داده بود كه اولش ميوه و گردو ميارن نخورينا! گرونه!حالا من مثلاَ مهمون كرده بودم پولم نداشتم!يارو ميوه رو آورد گذاشت تا اومدم بگم نه بچه اين مهمونه پريد يه گردو برداره كه يهو مامانم گرفتش و گفت نه دست نزن اينا مال اين آقاهه هست! منم خيالم راحت شد فكركردم مامانم كشيده چه خبره! يارو هم گفت نه بابا براي شماست! من تا اومدم يه چيزي بگم ايندفعه ديگه مامانم پريد و گردو برداشت.زكي! من كه گفتم كونم پاره شد. اما بازم شد 16 چوق! جواب دادا! تريپل جونم دستت درد نكنه! خداييش دوست باهوش و با درايتي مثل تو رو نداشتم صد سال يه همچين جايي رو پيدا نميكردم! انشالله n سال ديگه كه برد جواب داد با پاكي و سعيد برين اونجا غذا بخورين! اه اه اه! نكش! واسه ما قهر ميكنه! چشم و ابرو بالا ميندازه! خوب داداشه من تخماي ما مطمئناَ از كار تو مهمتره! اصلاَ كارت در حد تخماي من نيست. در حد تخماي كشي كه ديگه اصلا(ايهام داره ها)َ! آخه يكي نيست بگه بابا جون من همين خود تو اگه STM-762 بسازي اما تخم نداشته باشي به چه دردت ميخوره؟ها؟اون ريشاي قازقلنگت كه در نمياد هيچي،بايد چادر سرت ميكردي با شيباني حرف ميزدي!(اه اه اه!) بعد تازه درد من رو از تريپل ميپرسه!چيه؟ ميترسي از خودم بپزسي واژه زيباي تخم رو به كار ببرم پرده عصمت گوشت زده شه؟ خوب بشه بذار بقل پرده مندرس و پوسيده چشمت! بهت ميگم مشكلات دارم يعني مشكلات دارم! به جاي اينكه اون نيشت رو تا پشت بصل النخاعت وا كني بكش مشكلات يعني چي! گوز بند نشدم كه!شاشمم كف نكرده!مشكلات داشتم!(ايـــــــــــــــــــــــــــــــــش بدم مياد از اين بچه موشاي نكش!) ميخواستم در مورد ضمانت اجرايي هم بنويسم كه حالا بماند. همينجا دم در چادر خوبه! خيلي دور شيم ضايع ميشه!
Saturday, July 12, 2003
1- کجائيد اون روزهائي که از صبح ساعت 6 از خونه ميزديم بيرون و همه اش با بچه ها گل کوچيک و بزرگ ميزديم و آخرش هم ميرسيديم خونه تازه گرم شده بوديم و شروع ميکرديم به شلوغ بازي يا اينکه ميرفتيم دَدَر ....
جوون بوديم ... خوش بوديم ... تو لاکِ لاکپشت بوديم. الان ... همه اش 2 ساعت هم نشد ها. ولي عوضش حال داد. ميدونم بابا ... حالا نمي خواد که همتون با هم بگين. يه نفر هم از طرف جمع بگه براي من کافه !!! در ضمن خودم هم ميدونم ... آره به جون تريپل ميدونم. ماله سيگاره. کمش هم کردم ... اصلاً سوئيچ کردم رو يه چيز ديگه ... از marlboro کشيدم بيرون و کردم تو pall mall. ولي بعد 2 ماه اوليش بود ... خب آدم کم مياره ديگه ... مخصوصاً اگه قبلش هم يه فص سير قيمه دستپخت خودتو زده باشي تو رگ. ولي يه چيزي.... ميدونين کوليس چيه ؟؟؟ آره خودمم .... هنوزم کوليس هستم . 2- من نميدونم که اين آدمائي که از اروپاي شرقي اومدن چرا اينقده کثافت و آشغال هستن. همشون ... چه دخترا و چه پسراشون. چه دانشجوهاشون و چه افراد عادي که اينجا کار ميکنن. چه پير و چه جوون. نميخوام بگم که اين به خاطر اينه که سالها زندگي کمونيستي روشون تاثير گذاشته. نميخوام بگم که به خاطر اينه که کشوراشون فقير بودن و هستن. نميخوام هم بگم به خاطر اينه که تربيت اروپاي شرقي اينطوريه. ولي همه اينا هم نميتونه اتفاقي باشه ... نه ؟؟؟ ميتونه ؟؟؟ نمي تونه. 3- تا حالا شده که تو آزمايشگاهتون خفاش پيدا شه ؟؟؟ حالا که شده براي ما .... من خفاشه رو قبلاً ديده بودم ... ولي تو راهرو. نکته جالبش ميدونين چيه ؟؟؟ اينه که هم نايف و هم برديا تا خفاشه رو ديدن در رفتن !!!! کلي تو دلم بهشون خنديدم. بباي
Friday, July 11, 2003
:))
اصلاً ديدم اون حال نميده ... کلشو ميچسبونم.دستکاريش هم نميکنم که بيمزه نشه. از الان هم بگم که ماله تزاد ه ... قبليش رو هم خونده بودم ولي اين خيلي باحال تره. ولي همه اش به کنار ... اون ۲۵ امي منو کشته.نميدونين چرا !!!!!!!!!!! ده بيا! اين مال اون ضايه سوسايتی بود که نوشته بودم. داشتم نگاش می کردم با خودم حال کردم گفتم پستش کنم اينجا. چند تا ديگه بهش اضافه کردم و قبلی رو هم اديتش کردم. ورژن زنانه اش رو هم به يکی ميگم بياد پست کنه 0 - زن برای هورنی (حشری. از اين لغت خوشم نمياد نمی دونم چرا) شدن احتياج به کمی وقت داره. البته اين مال زن هاييست که خيلی مردشون رو دوست دارن. مدتی صحبت و کنار هم نشستن و گپی زدن و قهوه ای خوردن يا شرابی تو رگ زدن و موزيکی گوش دادن به طرز خفنی مساله را به جلو پيش می بره. 1 - شراب! آخ اين شراب چه می کند! قلب ماهيت می کنه. شراب هم باشه فقط! آبجو شاشت ميگيره وسط سکس و ويسکی هم مغزت رو می پکونه. 2 - آقا جون اول ماچ کن برادر من. هی زرتی اولش می ری سراغ مناطق ممنوعه خوب یارو بیچاره احساس میکنه داری باهاش معامله می کنی دیگه. انگار پول دادی یه ربع حال کنی و می خوای زواید کار رو بزنی که پولت هدر نره. بازاری بازی در نیار. من ميشناسم خيلی از دختر هايي رو که اگه بوس اونم از نوع فرانسويش (جديدا شده بوسه ی آزادی؟!) نباشه ارگسم نمی شن. يعنی ديگه اين از همه يه جورايي مهمتره 3 - بابا این ریش های تخمیتو بزن بابا! کی بهت گفته آخه خیلی سکسی می شی با این ریشای تخمیت؟ می گیری این ریشات رو عین شن کش می کشی رو سر و صورت و رون و جاهای دیگش اینم هی صورتش رو بر خلاف صورت تو تکون میده. این نشونه حال کردنش نیستا. داره از دست ریشای تو در می ره. بزن اين ريشا رو رديف تر و تميز حال کني ديگه...ينی چی آخه! منتها بديش اينه که هر موقع ريشات رو ميزنی می فهمن همين اواخر يه سکس داشتی. همينه بديش فقط 4 - بابا هندونه که نمی خوای تست کنی که اینجوری می گیری اینا رو تو دستت فشار می دی و می چلونیشون. بابا این سینه ها حساسه. یواشتر بابا. خوب خیلی دوست داری دلیل نمیشه که. خوبه تخمات رو يکی بگيره تو دستش بچلونه؟! 5 - حالا که اینو گفتم اینم بگم دیگه. ببین داداش این جنس نوک سینه های خانوما جنسش پلاستیکی یا الاستیکی نیست. خیلی حساسه. آدامس نیست که بشه گاز گرفتش و جوییدش که. درد می گیره. خیلی آروم و ریلکس چی؟ بدون اینکه دندونای مبارکت بخوره بهشون. 6 - اینم بگم دیگه. ببین پیچ رادیو نمی چرخونیا. این نوک سینه ها رو نچرخون و فشار بده. اون مال فیلم سوپراس. هر چیزی رو که دیدی که سریع انجامش نمیدن که. رو کل منطقه زوم کن. خیلی جنتل و آروم کل منطقه رو مورد توجه قرار می دی (استراتژیکه مساله). خیلی به دکمه خطر و علامت تعجب هاش ور نرو بعد یه مدت دردناک میشه. اگرم ور می ری خیلی آروم. این حالت 7 - بدن خانوما فقط دو تا پل هوایی شرق و غرب و یه متروی سر تاسری وسط شهری نیست. خیلی جاهای دیگه داره که شما توجه نکردی بهش. زرت نرو جنوب شهرو بمبارون کن بالام جان. به جاهای دیگه هم توجه کن. جاهای دیگه هم طرفت رو بیشتر برای سکس آماده می کنه هم بالاخره اکتشافه و هیجان انگیزه. 8 - اگه می خوای هدیه بهش ندی شما موظفی خودت کاندوم داشته باشی و خودتم بیاری و خودتم وصل کنیش (!) موقع سکس. اینکه بعدش محکومش کنی یا ازش هی بپرسی که قرص LD یا HD امشبش رو خورده یا هی ازش بپرسی چی شد و یا اینکه جواب آزمایش چی شد یه کم میره رو اعصاب طرفت بالام جان. بعد دفه بعد که با هم هستید می بینی طرفت داره روزنامه می خونه تو داری یه ساعته می ری بالا پایین. بی تفاوت می شه بعد یه مدت نسبت بهت. تازه بعضياشون هم هستن تخم سگ ها بعد گهی که خوردی ميگن "ببين من تحقيق کردم ديدم قرص خيلی ضرر داره! نمی خورم!!!" خلاصه خوار خودتم گاييده ميشه. 9 - آقا جان این کلیتوریس حساسه (از ترجمه این لغت متنفرم اما همون چوچوله). شبیخون نباید بزنی. فشار زیاد درد میاره. خیلی آروم. حالا داری آلتت (همون کيرته) رو می بری تو یا داری با دستت بازی می کنی. مهم نیست. فشار زیاد ندش. 10 - جا نزن وسطش یا خستگی در کن یا یه ساعت طول بدی هی این کاندوم رو بذاری یا بگی بذار برم بشاشم یا ازین کارا. خانوما تو سکس برخلاف آقایون اگه از ماشین سکس پیاده شن بر می گردن به همون خونه اول. ببین ینی یه جورایی می شاشی به هر چی برنامه بوده. مرده و قولش تا آخرش رو برو. هااااااان شن بپااااااش باریکلااااااااااا 11 – آقا جان کادو تولد هفت سالگیت رو که وا نمی کنی که بابا! چه خبره! آروم و یواش و با دقت لباس هاشو در بیار. بیچاره لباسش رو سرشه جایی رو نمی بینه جورابش پاشه شلوارشو نصفه کشیدی پایین بابا بهش بر می خوره دیگه. ای بابا 12 – آقا یا جوراب پات نکن یا اگه پات می کنی اول جورابتو در بیار. می دونی یه کم ضایس یه مرد لخت با یه شورت و یه جفت جوراب. می خوره تو ذوق آدم 13 – هووووووو چه خبره بابا موتور قدرت صنعتی کار گذاشتی مگه اینجوری جلو عقب می ری ؟! بابا تلمبه آسفالت کَن که نیاوردی که. خیلی آروم و ریلکس و با احساس و منظم. تکنولوژی پیشرفتت رو بذار برای کارای دیگه. کارخونه نیست که. بیچاره احساس می کنه دارن پرچش می کنن زیر یه دستگاه. 14 – آقا نکوبون این استخون های این جلو بند و بساطت رو به رون و لگن این طرفت. درد روز بعدش واسه طرفت مثل درد دو روز اسب سواری تو جنگل های آمازون می شه ها. نگی چرا طرفت روز بعد شلوار اسب سواری پوشیده. 15 – ببین یا آبرو ریزی نکن یا اگه آبرو ریزی می کنی نسخه پشتیبان هم به همراه داشته باش. آقا زود ارگسم می شی خوب اسپری بزن بابا جان. ینی چی آخه تا دست می زنه بهش فرت و فرت. اسپری بزن آقا بهترین روشه. اگه اسپری نداری یا یه بار دیگه یا علی بگو یا اینکه اولش طرفت رو به وسیله عشق بازی حسابی به ارگسم نزدیک کن و بعد یکی شو با طرفت تا سر خورده نشه. 16 – بابا حالا من یه چیزی گفتم!! دیگه اینقد اسپری نزن که سه ساعت در حال فعالیت باشی. درسته زمان هر چی بیشتر باشه در سکس اون سکس موفق تره اما نه اینکه دیگه 2 ساعت بابا. واژن طرفت بی حس شد!! با این کارت مجبور می شی توی این دوی ماراتنت که داری نفس نفس می زنی روزنامه ای آجیلی سرگرمی ای چیزی بدی به طرفت که حوصلش سر نره. ضایس دیگه بابا یول بازی در نیار 17 – در سکس حواست باید به طرفت باشه. ضمن اینکه باید حواست باشه که اون هم ارضا شه حواست هم باید باشه که نفهمه تو قصدت چیه. این مساله به خصوص در روابط سکسی ای که دو طرف عاشق هم هستند خیلی مهمه. طرفت که عاشقته اگه بفهمه که تو داری یه کم به خودت عذاب می دی که اون هم ارضا شه تمام حسش دود می شه میره هوا و آخرشم بهت خالی می بنده که ارضا شده. اینقدم ازش نپرس که ارضا شد یا نه! میری رو اعصاب! بفهم دیگه خودت. تابلوس دیگه بابا. صدا و حرکت طرفت زمان نزدیک شدن ارگسمش و یا زمان رو قله بودنش رو دقیقا بهت می گه. البته اين موجودات خوار کسه ای که من ديدم همه چي ازشون بر مياد. خيلی هم به آه و اوهشون هم اعتمادی نيست. ممکنه شبيه سازی باشه 18 – بابا جون حالا تو رفتی و فیلم سوپر دیدی و هوس کردی که سکس دهانی داشته باشی تقصیر اون بیچاره چیه که خوشش نمیاد؟! آدم باش دیگه ینی چی آخه بی خیال این یکی شو. اگه درست نمی دونی به صورت خیلی پنهان در یه موقعیت دیگه نظر طرفت رو در مورد سکس دهانی بپرس. اگه دیدی حالش به هم نمی خوره ازین کار یا کلا نظری نداره می تونی اول خودت به اقدام مشابه برای اون طرفت دست بزنی و کم کم آمادش کنی که اون هم سکس دهانی داشته باشه. زورکی که نیست برادر من ای بابا. البته اين حس کير خوردن برای کسی که خيلی دوستت داره يه جورايي ميگن خيلی لذت بخشه. برای اون ديگه :يری! برای تو که خيلی لذت بخشه! برای کسی که دوستت نداره رو امتحان نکردم راستشو بخوای. به جان خودم راست ميگم يه جورايي احساسات خفنی دارن نسبت به اين مساله. 19 – اگه سکس دهانی داره طرفت باهات، آدم باش بهش خبر بده که داری ارضا می شی. میدونی این منی یه کم ماده بی خودیه. هر کسی خوشش نمیاد. یه جورایی ضایس اگه بپاشه رو صورتش یا دهانش. باز فیلم سوپر دیدی تو؟! خوشش میاد؟! اِه خوب پس هیچی 20 - بعضی از اين زن ها که خيلی دوستت دارند نمی تونن اجازه بدن که تو بری اون پايين و يه شام و ناهار اساسی بزنی. خوششون نمياد ديگه. نمی دونم چرا. من يه دفعه پرسيدم گفتن دلم نمی خواد تو اينکار رو بکنی. منم گفتم بابا بذار ديگه من خيلی دوست دارم اين کار رو (ای کس ليس!). گفت که به جای کس، سبزی بخور ميوه بخور از اين چيزا بخور. منم ديگه زورش نکردم گفتم آدم نيستی. البته تعداد اين دختر ها خيلی کمه 21 – درصد زیادی از سکس بوی خوش طرفین هست. تمیز باش دیگه بابا چیه بوی عرقت حال به هم زنه جداً. مواد آروماتیک اگه داری بزن به بدنت. برای زیر بغلت داداش یه مادی ای اومده به بازار جدیدا که اسمش اسپری زیر بغله. می گن چیز خوبیه. پایین تنت رو هم تمیز کن که بعضی وقتا اصلا بوی خوبی نمیده و ممکنه کل سکس رو به فنا بده. این حالت 22 – آقا جان ببین این سکس مقعدی خیلی چیز هیجان انگیزی نیست به قرآن. ممکنه برای طرفت درد داشته باشه. هر کسی حاضر به این کار نیست. اول از طرفت بپرس بعدا شبیخون بزن. یه تخم جنّایی هم سکس مقعدی انجام میدن بعد می گن ای وای حواسم نبود یا نمیدونم مست بودم نفهمیدم! می فهمه داری خالی می بندی! بچه که خر نمی کنی که 23 – بابام جان خلاقیت به کار ببر سکست اینقدر هیجان انگیز می شه که نگو و نپرس. آقا جان بشین فکر کن یه کم مخت رو به کار بنداز. چه میدونم می تونی عسل یا مشروب بریزی رو عشقت و به صورت جارو برقی تمامش رو هورت هورت و فرت فرت لیس بزنی. بعد طرفت یه چیزی تو مایه های قش می شه. به جون خودم! امتحان کن حالا یه دفه دیگه ازین به بعد ناهارت رو رو طرفت می خوری. کارای دیگه بابا. چه می دونم ازین شمع های خوش بو استفاده کن یا فضای اتاق رو رومانتیک کن. یه موزیک خوب و خیلی آروم بذار. بوی اتاق رو عوض کن. فک کن به منم بگو 24 - موزيک! آی موزيک. کاتاليزوره خوار کسه! منتها عزيز من آخه دارک متال که نبايد بذارن که! يه چيزی تو مايه های بک گراند باشه! از آين موزيک های هلو بپر تو گلوی آروم! new age کلن خيلی به درد همين موقع ها می خوره 25 – آقا جان این هیکل خرست رو یه کم بنداز رو ساعد دستهات که خیلی به طرفت فشار نیاد جوری که بعد سکس آبی شه! بعدشم این شیکمت رو نکوب روی شیکم طرفت یهو وسط سکس یه صدای ضایه میده جفتتون ولو می شین هر هر می خندین سکستون به فنا می ره. مخصوصا وقتی که عرق کردین جفتتون. می خنده! بابا به جون خودم اتفاق میوفته lol 26 – باز رفتی اینترنت چرخیدی پوزیشن یاد گرفتی گفتی برم امتحان کنم؟ ببین اگه طرفت یوگا کار نیست و دیدی داره جونش در میاد سر جدت بی خیال شو. بابا ژیمناست نیست خوب! اگه طرفت بدنش نرم نیست فعلا بی خیال این پوزیشن های کاما سوتراییت شو برو سراغ همون معمولیا. از همه بهتر همون کلاسيکه. مخصوص عشاقه! نه خدايي تو تا حالا فيلم رومانتيک ديدی با هم داگی برن؟! نه خدايي؟! 27 – حالا گفتن گاز بگیری وسط سکس طرفت رو خوبه ولی نه اینکه گردنش رو گاز بگیری که مجبور شه روز بعد شال گردن بندازه که بابا! یواش خیلی آروم اونم 5سمبولیکه يه جورايي! عملـــــــــــــه! 28 – طرز حرف زدنت موقع سکس خیلی مهمه. اولا داداش اینجا دستور نده. می شاشی به کل حس طرفت به جورایی. مربی تیم منچستریونایتد یا علی پروین که نیستی که. بعدشم اینکه ممکنه طرفت از به کار بردن لغات کثیف خوشش نیاد. حواست باشه سوتی ندی که همه زحماتت به هدر میره. 29 – هیچ موقع از طرفت به خاطر سکس باهاش تشکر نکن. خدمت کار که نیست که می گی دست شما درد نکنه! اگه خیلی می خوای نشون بدی که حال کردی بعد ارگسمت به جای مثه خرس ولو شدن رو تختخواب طرفت رو ببوس و در آغوش بگیر و صحبت کن و ازین کارای این فرتی 31 - يه جوری از اين قله بالا برو که اونم بتونه هم پات بياد. با هم برسين به قله که خيلی خفن تر حس ميده. ميدونم سخته و خيلی انرژی می بره اما خوب حرفه ای ميشی. اولشه. اون قبليها رو انجام بدی از اونور قله ميوفته پايين 32 - بعضی از اين زن های فرشته صفت گاهی سکس نمی خوان. می خوان فقط بغلت بخوابن. من نتونستم در قالب هيچ مدلی اينا رو درک کنم! 33 - خوب حالا که همه جا رو به گه کشيدی جاييژت اينه که يه سيگار رديف روشن کنی. آخ چه حالی ميده! به حرفش گوش نکن اگه از سيگار بدش مياد. اين همه زحمت کشيدی ديگه! گه می خوره زر بزنه! خرتم از پل گذشته تازه :) شما ها خودتون این کاره اید می دونم اینارو گفتم که اگه فراموش کردید یادتون بیاد. توهین نبود اگه چیزی گفتم برای این بود که مطلب خیلی جدی نباشه و مثلا نمک مطلب باشه مگر نه شما خودتون اينکاره اين.
Thursday, July 10, 2003
اينقده حال ميده .... شب يادت ميره که خودتو DC کني و بسکه عجله داري که بري خونه که يکي ميخواد بهت زنگ بزنه .....................
صبح که بر ميگردي .... يهو ميبيني که 8 تا پنجره باز شده. هر کي هم به فراخورش يه نظري يا فحشي هم داده ورفته ............. : ))) مرده اون تيکه هاي زيباي رويائي تون هستم بابا. بباي
Wednesday, July 09, 2003
بابا مجيدي قرار نبود از اين سوالهاي سخت سخت بپرسي ها ... !!!
يه سوالي ميپرسي که من هر روز دارم به جوابش فکر ميکنم از روزي که اومدم و هنوزم به نتيجه خاصي نرسيدم. بنابراين الان يه سري چرت و پرت ميگم که فقط نظرات خودمه و آخرش هم دسته جمعي يه نتيجه اي ميگيريم و بعدش هم با هم يه دعاي کوچولو ميخونيم و ميريم که بخوابيم. اِاِمم .... ميدوني چيه ؟؟؟ هدفمون از اينکه براي کنکور درس ميخونديم چي بود ؟؟؟ احتمالاً براي اينکه يه دانشگاه خوب قبول شيم ... که شديم. هدفمون از اينکه تو دانشگاه بايد درس ميخونديم چي بود ... (هممون ميدونيم که نخونديم و اين اشتباه اول ما بود) ؟؟؟ احتمالاً اينکه بتونيم از اونا يه چيزي ياد بگيريم که بتونيم بعداً ها ازش استفاده کنيم .. مثلاً براي فوق ليسانس ... که نشد. هدف از اينکه بريم فوق بگيريم چي بود ؟؟؟ احتمالاً هممون ميخواستيم که يه پله هم بريم بالاتر ... اگه هم ميشد يه دانشگاه خوب ... خب اين مرحله رو هم فرض ميکنيم که پاس کرديم. هدف از اينکه ميريم براي PHD چيه ؟؟؟ مگه همون نيست که بازم يه پله بريم بالاترو يه کاره اي بشيم براي خودمون که مردم ما رو بشناسن. مردم مارو بشناسن که چي ؟؟؟ که اينکه براي خودمون بتونيم يه کاري دست و پا کنيم ديگه دادا .... که کاره خوب باشه و بتونه زندگيمون رو تامين کنه ديگه. که هم خودمون بعداً راحت باشيم و هم زن و بچه هامون. مگه اينطوري نيست. همه اش همينه .... ته قضيه اينه که اون کار رو پيدا کنيم. همه اين کار ها رو هم ميکنيم که اون کار کذائي توپ از آب در بياد ... مثلاً خودمون يه شرکت بزنيم و بشيم حاجي مدير عامل. پس اگه يکي از اول همونجا باشه آيا ديگه نيازي هم داره که درس بخونه ؟؟؟ مثلاً 24 سالش شده باشه و 17 سالش رو درس خونده باشه ؟؟؟ دِه نميخونه ديگه ... برا چي چي بخونه. خيلي معدود هستن کسائي که ميخوان براي جاودانگي درس بخونن : )) مثلاً بشن انيشتين .... احتمال وقوع چنين حادثه اي هم يه چيزي تو مايه هاي صفره. براي اينکه رسيدن به اونجا لازمه اش اينه که همه شرايط با هم جمع شن !!! براي من اينطوري نيست ... نه تنها شرايط جمع نيستن, بلکه اصولن من نميخوام که اونطوري جاودانه شم. بدم نمياد که بشم ولي ترجيح ميدم که اول سر و سامون بگيرم. پس هدف نهائي براي من چيه ... اينه که بتونم يه زندگي خوب درست کنم. نه فقط براي خودم ... شايد يه موقع هائي فکر نسل بعدي رو هم ميکردم ... دلم نميخواد که بچه ام مثل خودم بزرگ شه (حالا کليد نکن ديگه ... داريم فرض ميکنيم که بچه اومده) ميخوام از اونجائي که بودم يه پله بپرم بالاتر ... خونواده رو هم بکشم بالا با خودم. البته همه اينا فرضه و ميدونيم که فرض کردن هم مُجل اونچناني نداره. حالا ميگي که اگه اونجا بودم و حقوقه رو داشتم بازم ميومدم ؟؟؟؟ نميدونم ... اگه مثل تو بودم. يعني به قول خودت ماشين و خونه رو که داشتم با همون کار(فرض کنيم که کار stable ميمونه) ...... ميدوني که اون موقع نميومدم. به نظر من احمقانه ترين کار اينه که تحت اون شرايط کل چيزي رو که ۲۴ سال زحمت کشيدي و ساختي رو خراب کني و يه جاي ديگه از اول شروع کني به ساختن. من وقتي پام رو گذاشتم اينجا دقيقن هموم احساس رو داشتم ... که الان تو يه زمين خالي هستم و بايد از اول بسازم .... دارم ميسازم ناراحت نباش. ميدونم که الان ميگين که آره حالا که کارش درست شده و رفته ... داره خودشو لوس ميکنه و الکي بهونه ميگيره .... هر جور راحتين فکر کنين .... زياد برام مهم نيست. ولي ميدوني سوال تو رو از يه جنبه ديگه هم ميشه جواب داد. تحت چه شرايطي اين کاري که کردم رو ميشه آسونتر تحمل کرد. اصلن هم آسون نيستش ... بارها هم گفتم ... شماها هم به حساب ننه من غريبم بازي گذاشتين. سال ديگه همتونو اينجا ميبينم ديگه ... حالتونو اون موقع ميپرسم. تازه اونم ميدونم که دروغ ميگين که حالتون خوبه ... مثل خودم که تلقين ميکردم که بابا تريپي هم نداره. شرايط اينه که اينجا تنهام و غريبم و حرف کسي رو نميفهمم و بالطبع کسي هم حرف منو نميفهمه و از اونائي هم که گفتي دورم و خلاصه اينکه دارم از اول يه چيزي رو ميسازم. جواب هم اينه که اگه آفروديت يا تو (البته تو بدون نيما رو ميگم ها ... تو مال ۳-۴ سال پيش.... شرمنده تو ونيما هم هستم ولي خودت هم ميدوني که نظرم در مورد نيما چيه, بقيه هم ميدونن) اينجا بودين خيلي راحت تر ميشد ساخت و خيلي هم راحت تر ميشد تحمل کرد. آفروديت که معلومه اگه بود چي ميشد و لازم به گفتن نيست. ولي ميدونم که تو هم اينجا بودي با هم ميشستيم و همه چيز رو از اول ميساختيم و ميدونم که ميتونستيم... مثل همون کاري که براي کنکور کرديم و يا امتحانا و يا حتي چس مثقال پروژه هائي که نوشتيم. آخر جوابت هم اين ميشه که من همه اميدم اينه که اين گهي که خوردم برام بعدن خوب بشه برسم به همون جائي که بايد برسم. راهمو کوتاه کنم .... مثل همه داستان ها راه سخت و کوتاه رو انتخاب کردم. فکر ميکنم که برسم ... پس ميارزه .... بايد بيارزه ... نه نه بذار واضح تر بگم ... ميارزونمش. بهاي سنگيني دارم براش مي پردازم ... اميدوارم که بعدن بتونم که اين بها رو يه جوري جبران کنم. اگه نشه براي خيلي ها گرون تموم ميشه. زت زياد
Tuesday, July 08, 2003
راستش من قسمت دوم کنسرت رو نوشته بودم ولي به دليل معلومي که اسمش windows ه ...همش دود شد و رفت .... ميتونم بگم که لعنت به bill gates که ريده تو اين دم و دستگاه و رفته.
الان هم ديدم که حال و اوضاع خوشي ندارم و به قول بر و بچ down هستم ... گفتم که بيام اينجا يکم غر بزنم. ماله خودمه دلم ميخواد توش غر بزنم. ميخوام بدونم عدالت از کجا اومده .... نميدونين تعريف عدالت رو؟؟؟ کاري نداره که الان من براتون 3 سوت تعريف ميکنم. عدالت همينه که اين دو تا بنده خدا که حتي نتونستن يه روز خوش تو زندگيشون ببينن بايد بعد 29 سال زندگي که به قول خودشون هم غير قابل تحمل بوده اينطوري بميرن. عدالت اينه که يه دختري که تازه سنش به حدي رسيده که بفهمه که محبت و عشق يعني چي .... بزنه و تصادف کنه و ديگه نتونه که مثل بقيه راه بره. که همون دختره بعد 4 سال که يه پسري رو دوست داره ببينه و تازه داره درد اون تصادف رو براي خودش تسکين ميده ببينه که طرف داره ميره اونور آب. عدالت اينه که يکي مثل من بايد 30 سال زندگيشو بزاره و درس بخونه که بتونه يه کاري پيدا کنه و يه زندگي خوب براي خودش و اون دختره بسازه ... در حاليکه داره ميبينه که جلو چشمش آقا زاده ها با پول کلون بابا ها شون چه کثافت کاري ها که نمي کنن ... که هي حرص بخوره و بگه اگه من يکم خانواده ام پولدار تر بودن ديگه لزومي نداشت که من اينطوري جووني مو هدر بدم. عدالت همينه که تو روز روشن بهت بگن که توي بهترين کشور دنيا زندگي ميکني ... کشوري که همه قوانينش بر طبق اصول کامل اسلامي بنا شده و همه طبق اين اصول ميتونن هر نظري رو ارائه بدن. بعدشم ببيني که اگه کسي زنگ زده که بياين همسايه ما يه زن فاحشه اس ... اولين ماشيني که اونجا ميرسه ازش يه آخوند ميپره پائين و از هولش يادش ميره که عمامه اش رو هم برداره. عدالت همينيه که به خاطر اينکه شکم بچه تو سير کني ... مجبور ميشي که بري خودفروشي کني. اونم کجا ... تو يه مملکت اسلامي که همه به هم برابرن ... مثلاً من و خامنه اي با هم يکي هستيم. عدالت اينه که 30 سال تو يه شرکت کار کني و از صبح ساعت 5:30 بري سر کار و شب 10 بياي .بعد موقعي که وقت ترفيع ميشه ببيني که يکي که ريش داره شد رئيس تو. دليل ؟؟؟ دليل نميخواد که! عدالت اينه که وقتي با همه اين شرايط ترفيع گرفتي ازت بخوان که بهشون حق الحساب بدي ... نميدي خب برميگردي سر جات. عدالت اينه که از يه دهات خيلي کوچيک مياي تهران درس ميخوني. با اون همه IQ اون شرايط درسي تو غربت و اون همه سختي ... موقعي که ميخواي بري سر کار ازت ميخوان که بشيني براشون حسابداري کني. تازه تو گزينش هم رد شي. عدالت اينه که 2 درصد جمعيت کشور عزيزمون ايران که با قوانين اسلامي اداره ميشه 80 درصد پول کشور رو داشته باشن. عدالت اينه که تو که پولي هم در نمياري بري فرش خونه تو هديه بدي يه جشن نيکوکاري و دو هفته ديگه که ميري مهموني خونه بزرگي ببيني که رو فرش خودت داري راه ميري. عدالت اينه که من و تو که با غذا نخوردن و روزه گرفتن پولهامونو جمع ميکنيم که شب ها ببريم در خونه کسائي که وضعشون به مراتب از ما بدتره ... ببينيم که سران که کل زندگي مارو با پول تو جيبيشون ميخرن حتي به همون فقير ها هم کمک نميکنن. عدالت اينه که يه دختر اينقده باباش بهش پول ميده که از ماشين آخرين مدلش پياده شه که بره تو گرون قيمت ترين رستوران, سر راهش به يه دختر ديگه که هم سن و سال خودشه ولي بايد گدائي کنه کمک مالي ميکنه اونم اينطوري که پول رو پرتاب ميکنه تو ظرفش. تو هم فقط ميتوني ببيني و حرص بخوري که چرا نميتوني خفه اش کني. عدالت اينه که يکي براي پسرش که تو آمريکا درس ميخونه ماهي 10 مليون پول ميفرسته ولي يکي ديگه که خودش تو يه ده دور افتاده اس و پسرش تو تهران درس ميخونه¸پسرش براش هر ماه 20 هزار تومن ميفرسته که خرج دواي مادرش کنن. عدالت اينه که يه زندگي رو با سختي براي خودت بسازي و تازه وقتي داري ثمرشو ميبيني يکي مياد و ميگه که زندگيت تو طرحه و بايد خرابش کنيم. عدالت اينه که يکي فکرش اين باشه که چه طوري امشب هم دست خالي برم خونه. بچه هام رو که گرسنه ان بهشون چي بگم و اون يکي تو اين فکر باشه که عجب معامله بدي بود ها فقط 30 مليون سود داشت. عدالت همينه که دست دوست دخترتو گرفتي داري تو خيابون ميري. وقتي هم که يکي از اين بچه ها ميخواد که بهت دعا بفروشه شايد بتونه اون شب گرسنه نخوابه بهش فحش هم ميدي. عدالت اينيه که حتي ديگه مطمئن نباشي که به کي واقعاً ميتوني کمک کني. عدالت اينه که توي اون مملکت تخمي به خاطر مسائل مالي همه احساساتت رو بکشي. عدالت همونيه که به خاطر قوانينش نميتوني از کسي که دوسش داري و ممکنه که ديگه نبينيش نتوني خداحافظي کني. زيادم دور نميرم .... عدالت همون فرق بين بچه اول و ته تغاريه. باور کنين که خود عدالته اين يکي! همه اينا مصداق کامل عدالت هستن ميگين نه .... پس معلوم ميشه که قانون اساسي کشورتون رو هنوز خوب نخوندين. خيلي احمقم نه ؟؟؟؟ باور کنين مست هم نيستم, فقط يکم کس خل شدم. ولي همينيم که هستم. هر چي هم دلم بخواد که ميتونم بگم. اينا رو هم الان سر هم کردم الکي ... ميشد مثال هاي بهتري از عدالت آورد. ولي آخه شما ها چطوري انتظار دارين که من به عدالت اعتقاد داشته باشم ؟؟؟؟ من به اين چيزائي که گفتم اعتقاد ندارم ... من اين عدالت رو نميخوام. يه مثال خوب از عدالت اينطوري اگه ميشه براي من بگين ... خيلي دلم ميخواد که بشنوم. ولي من اين عدالت رو نميخوام .... من بهش اعتقاد ندارم. من اون چيزي رو که چشمام ميبينن رو بيشتر قبول دارم. ريدم به اين عدالت رفت .... راحت بگم. بباي
سلام!
آقا من وفات لاله و لادن رو به همه به خصوص به آقاي کشميري که از چادر در اومده و کلي شروو نوشته تسليت ميگم!(فکر کردي اون يارو مثل jadvisore اماميه؟بابا يارو دکتر کار درستيه ديگه!) محمد جونم يه سوال ازت ميکنم مرامي از ته قلبت واقعيت رو بگو! البته اين ربطي به قضيه نداره ها کشي جون! تو فردا کتابا رو بيار. فردا هم جلسه نيست! اما سؤال: MH! تمام اين غربتي که ميکشي ، تمام مشکلات زندگي کردن تنهاييت،زندگي با ملتي که زبونشونو نمي فهمي،از همه مهمتر جدايي از کسايي مثل خانواده،دوستات(مثل تريپل)،آشناها و از همه مهمتر آفروديت، واقعاً ارزشش رو داره؟ واقعاً بهاي چيز خوبي رو اينجوري پرداختي؟ اگه اينجا با يه حقوق 600 تومني و يه کار اينجوري و همون علم وصنعت بودي و کنار اينايي که گفتم بهتر نبود؟ در ضمن از حرکتتم سر کنسرت متاليکا تشکر ميکنم! هنوز غرب زده نشدی! اينترنته خونه هم که بياد مينويسم بابا! وايسا!
Monday, July 07, 2003
• من, خودم و کنسرت !! قسمت اول
عرضم به طولم که .... آقا يقينن الان جملگي ميدونين که من اين ۲ روز رو کجا بودم و در چه کاري !!! چون من به مجيدي گفتم و اونم بعيد ميدونم که از شما ها کسي رو بي نصيب گذاشته باشه. آره آقا جون کنسرته متاليکا بودم داداش! چيه دزدي که نکردم که ! از n ماه پيش برنامه ريخته بودم که برم. با کلي دنگ و فنگ بليط گرفتيم و ۹۰ چوق پياده شديم. قرار بود که ۵ تا گروه باشن که بودن. mudvayneو deftones و linkin' parkو limp bizkit و .... اامم metallica شب قبلش خودمو بزور رسوندم خونه که فرداش بريف پاشم برم کونسرت :) صبحش تا ۱۱ خواب بودم و بعدش هم يواش يواش تا از خونه بيام بيرون شد همون ۱. خلاصه خودمون رو رسونديم اونجا با ماشين برديا. من و برديا بوديم و نايف و دوستش که مصري بود. تو راه بوديم و داشتيم از راديو گوش ميداديم که چه خبره !!!! يارو هم نامردي نمي کرد و آب رو از لب و لوچه هامون را مينداخت. هي هم تاکيد ميکرد که الان مسابقه nudity داره برگزار ميشه و ار اين حرفا ... ديگه کف کرديم :)) رسيديم اونجا ديديم که اي داد بيداد بايد بايد ۳۰ چوق هم بزنيم به پارکينگ. اونم زديم به رگ و مثل بچه مثبت ها راه افتاديم رفتيم تو. اينجا هم نميذاشتن بطري آب رو ببريم تو ... مثل آزادي. ولي اينجا تو استاديوم همون رو ميفروختن ... چون اينجا ملت آزادن که هر چي دلشون ميخواد پرت کنن به طرف. خلاصه اينکه يه جوري چپيديم تو ديگه .... سريع هم مثل بچه مثبت ها رفتيم سر جاي خودمون و دقيقاً روي همون صندلي که بهمون assign کرده بودن تمرگيديم و منتظر شديم که حضرات بيان رو صحنه! خلاصه ديديم که اينطوري مزه نميده رفتيم که بر و بچ يه چيزي کوفت کنن و يه WC اي بزنن و از اين حرفا و منم يه تنفسي به اين ريه هام بدم !!!! وقتي دو باره تو اون ظل آفتاب برگشتيم سر جامون ديديم که 4 تا جغله بچه دارن رو سن بالا پائين ميپرن. ولي انصافاً هر چي گوش دادم نفهميدم که چيه ... گفتم که حتماً اينا از اون بچه مچه هان که قبل از شروع بازي تماشا چي هارو سرگرم ميکنن. گرما هم تو سرمون داشت ميزد. جامون هم کلي افتض بود و صدا نمي رسيد اساسي. خلاصه محل جغله ها نذاشتيم و تو لک خودمون بوديم ... اين دختره هم جلومون يه سيگار پر از ماري جوانا در آورد و شروع کرد به کشيدن و منو ميگي .... دود همين طوري داشت ميرفت تو دماغم. راحت بگم که نصفه شو اون کشيد و نصفه شو هم من !!!! مرامي خيلي مزخرف بود. آقا يهو دقت کردم و ديدم که اين آهنگه که دارن ميخونن يه تريپائي آشناس !!!! بعد که خوب دقت کردم فهميدم که به بابا اين يارو که داره ميخونه همون دوست عزيزمون mudvayneه که داره وق ميزنه. يعني چون آهنگ معروفه بود و ديدم که به گوش آشناس دو زاريم افتاد. آهنگش رو هم براتون ميذارم که اگه يه وقت احياناً گوز تو کله تون خورده بود بهش گوش بدين. بعد که فهميديم که اين حضرت mudvayne هستن ديگه عملاً ديگه دير شده بود و يارو دو تا آهنگ بيشتر نخوند بعدش و مارو چپوند تو خماري. وقتي رفت من و اينا متفقاً يه اين نتيجه رسيديم که اينجا که هستيم اصلاً راه نداره و بايد بريم پائين واسيم. راه افتاديم به سمت طبقات پائين .... رفتيم طبقه اول ... همونجا که بليط هاش 200 دلارز بود. اينا گفتن که سگه واستادن اينجا شرف داره به شغال نشستن اونجا !!!!! رفتيم واستاديم يه جائي و بعد از 2-3 بار جا عوض کردن به يه مکان پايدار رسيديم و همون جا لنگر انداختيم. نفر بَهْدي جناب deftones بودن که اومدن رو سن ... من چون اصولاً از اينا چيزي نيمدونستم و به جز 2-3 تا خورده کار ازشون چيزي نشنيده بودم زياد برام فرقي نميکردن. اينم اومد و يه 1 ساعتي 5-6 تا آهنگ وق وق کردو رفت که منم بهترين آهنگشو براتون ميذارم. حالا فرق ماجرا چي بود ... آهان اين بود که اينجا صدا بهتر از بالا بود و صد البته که هر خنگي هم ميدونه که view از طبقه اول بسي بهتر از طبقه سومه. حالا تا اينجاشو داشته باشين .... اينجا ميريم که با يه پديده آشنا مواجه شيم و اون اسمش ايراني بازيه !!!! البته چون اين نايف بحريني هم دست کمي از ما نداره ميتونيم اسم اين پديده رو به خاور ميانه بازي عوض کنيم. به طور خلاصه اين پديده ميگه که اگه يه جائي واستادي و جات ناراحته ... از طرفي داري ميبيني که چند تا صندلي هم جلوت خاليه و کسي هم که بايد مراقب باشه يه دختر ه که فوتش کني ميره و اصلاً تازه شم حواسش به اين طرف نيست ... همون طوري يواش يواش از زير ميله برو اول به ميله تکيه بده و چند دقه بعد از رو صندلي رد شرو برو رديف جلو و راحت بشين. اين طوري هم خودت راحت تري و هم اينکه از اينکه اون روز هم شب سر قانون رعايت کرده به بالين نمي نهي و هم از اينکه به اين کارت عملاً به اين آمريکائي هاي استکبار تو دهني زدي شاد ميشي و وجدانت هم عذاب نميکشه. ولي جداً جون مامانم اينا اول رو تا جِزْقل بچه آمريکائي اين کار رو کردن و بعد ماها .... تازه تو اين مملکت گل و بلبل .... اين قده مردم از نرده ها ميپريدن پائين که در برن از دست پليس و برسي به سن که حد نداره. کلي خنديدم .... تازه شم مثل استاديوم همه داد ميزدن ولش کن و ولش کن. حالا تا اينجاشو داشته باشين که بقيه شو مثل کارتون فوتباليست ها هفته ديگه نشون ميدم. اينم آهنگا تا اينجا چيز .... world so cold برای همه ميتونه قشنگ باشه.
Sunday, July 06, 2003
بابا همه اش يه غيبت صغري داشتم ... اومدم ديدم که yahoo که ترکيده از junk mail و کلي virus و اينا ... بابا 4 گيگ فقط ويروس دوستان برام لطف کردن و فرستادن.
حالا کجا بودم ... رفته بودم صله ارحام خونه پسر عمه گرام !!! اولندش که بازم طبق معمول غلط کردم که رفتم. هميشه هم اينو ميگم و به خودم ميگم که گه ميخوري ميري جائي که دوست نداري, هميشه هم دفعه بعد اينقده اصرار ميکنه که پاميشم و ميرم. اين دفعه اون يکي پسر عمه هم نبود و از همون يکم تفريحي هم که داشتيم نتيونستيم بهره ببريم. بديش اينه که اينا اولاً فکر ميکنن که end ه تيکه هستن .... پونصد سال هم هست که ايران نبودن و با مفهوم تيکه زياد آشنا نيستن. بهرحال اينا که نهايته باحال مفروض ميشن ... تا ميرسيم شروع ميکنن به انداختن ... منم دلم نمياد که يکي ار اون نيمچه تيکه هائي رو هم که تو اکيپ به هم مينداختيم چپ و راست رو بزنم بهشون که جلو زن هاشون آب شن برن تو زمين !!!! خلاصه اينکه ميشينم اونجا و تيکه هارو ميشنوم و سعي ميکنم که 2-3 تا تيکه خفيف از نوع نامرغوبش رو بندازم که فقط نگن لاله! از اين هم بدم مياد که اينا هميشه بحث ثابتشون اينه که چقدرآمريکا مزخرفه و اصلاً نميشه توش زندگي کرد و ... ميگم اگه بده و نميخواين که بچه تون اينجا بزرگ شه چرا نيمرين ايران تو يه محيط فرهنگي !!! بزرگش کنين ؟؟؟؟ جواب هم تقريباً هميشه ثابته ... به دليل شرايط مالي. اين ميره رو نِرْوْهام ... بابا اگه اينجا بده چرا راتو نميکشي که بري ايران ؟؟؟ برو ديگه ... چرا همه اش دست و پا ميزني که يه جوري خودتو بند کني اينجا ... همه اش دنبال green card و citizenship هستي و دلت غنج ميره وقتي که ميشنوي که تا چند ماه ديگه green card ت مياد ؟؟؟؟ چرا هميشه حساب دو دو تا چهار تاي چيزي رو که دارين بدتر از چيني ها نگه ميدارين. تورو خدا اين يه جوري دين فروشي نيست ؟؟؟ دينش رو به شرايط اقتصادي خوب اينجا فروخته ديگه ... مگه نفروخته ؟؟؟؟ تازه از اون بدتر ... ديدم زن 35 ساله اي رو که هنوز مثل بچه ها حرف ميزد و فکر ميکرد که چقدر هم خوشمزه و باحاله .... اين همه هم خصوصيات خوب داشت , خودخواهي رو هم بهش اضافه کنين. به جون دو تا بچه هام ... اينا اينقدر از فرهنگ ايران دور افتادن که اصلاً ديگه راه برگشت ندارن. البته فغان ميداد که من دلم براي ايران تنگ شده ولي چون الان گرمه ... نميتونم برم اونجا : ))) توروخدا ... يکي که مثل من اصلاً پاشو نميتونه بذاره بيرون ... يکي هم که ميتونه اونجوري ناز ميکنه. خدا ميدونه که شاخ رو به کي بده ديگه. ولي خدائيش اين رنه که دهن باز ميکرد ... من ميخواستم يه قاشق آب پيدا کنم و خودمو توش خفه کنم. بدتر از همه اين بود که به شوهرش هم تيکه مينداخت ... اون بيچاره هم که لنگ green card بود اصلاً دم بر نمياورد. حالا نميدونم که دليلش اين بود که نميدونستن که اين طريقه صحبت کردن مناسب نيست يا بيچاره شوهره مجبور بوده که تحمل کنه. خلاصه که اينقده حرص خوردم تو اين 1.5 روز که نصف اون گوشتائي هم که نداشتم آب شد و رفت. اين همه کار رو ول کردم و کوبيدم رفتم که قر و قميش يه مشت آدم رو ببينم. خب از اين غر غر ها که بگذريم ميرسيم به Terminator 3 ... من نميدونم اين آرنولد نميخواد پير شه ؟؟؟؟ بابا ديگه سني ازت گذشته ديگه .... ولي هنوز هم نشون داد که ميتونه که فيلم رو پيش ببره. فيلمش چون کارگردانش james Cameroon نبود اون طوري جلوه نکرد ولي بد هم نبود. ميشه گفت که يه کپي خوب از Terminator 2 بود ... فقط يکم موضوع رو بيشتر پيچوند که تا Terminator 16 جا داشته باشيم. از فيلم هاي ديگه هم Hulk بد نبود و من خوشم اومد ... يه 2-3 تا فيلم ديگه هستن که هنوز وقت نشده که بريم ببينيم .. تو صف هستن که من برم ببينمشون. Bruce Almighty که جيم کري توشه بد نيست ولي زيادم خنده دار نيست, Charlie’s angels هم که مزخرفه ... فقط Cameron Diaz رو توش گذاشتن که با 2 تا دختر ديگه از دم گيشه يه پولي در بيارن. ولي دلم ميخواست که تو سالن ترميناتور رو ميديدين .... همه بدنکار خفن و از اينا که دم بار واميستن که کسي تو بار شلوغ پلوغ نکنه و هر کي 21 زد سريع يه دونه بزنن در کونش و بندازنش بيرون. ما که رفته بوديم احساس حقارت کرديم اونجا .... يه خفن ترسناک مثل مجيدي که بکش هم باشه هم با خودمون نداشتيم که ... خلاصه مثل بچه آدم رفتيم تو و اومديم بيرون و دست از پا خطا نکرديم. ديگه اينکه ديشب اينجا 4 شنبه سوري بود ... فقط نميدونم که چرا جمعه گرفته بودن ؟؟؟؟ Independence Day بود و ديگه اينا خلاصه اينکه فشفشه هوا کردن ... 4 شنبه سوري هم مال خودمون بابا. 4 تا نارنجک ميزدي مردم پاپيون ميکردن. اينجا همه فشفشه که هوا ميکردن اينگاري که فيل هوا کردن. ذوق ميکردن ... ميخوام اون 4 شنبه سوري هاي ايران رو ... حتي اگه قرار باشه مثل اون دفعه شهيد شم. خلاصه اينا هم جشن گرفتن استقلالشون رو ... منم از همين جا به تريپل عزيزم اين استقلال روتبريک ميگم و اميدوارم که سال ديگه برن دسته پائين تر. همين ديگه ... خودش به اندازه کافي زر شد. بباي
Thursday, July 03, 2003
بابا جون فالم کجا بود ... بزار برم ردِ کارم!!!
من خودم اعتقادي به فال و اين چيزا ندارم ولي منکرش هم نيستم که هستن کساني که بتونن يه چيزائي از آينده رو ببينن ... ولي اينا که تو بازار هستن به نظر من همشون کلاشن. هميشه دلم ميخواسته که يه بار برم و از سر کنجکاوي يکيشون رو ببينم ... چون ميدونم که نميتونه از من حرف بکشه ... ببينم که چقده راست ميگه. بازم ملت رفتن سراغ فالگير .... و فالشونو گرفتن. دوست دختر اسبقم که خوراکش بود ... ميرفت و کلي هم نت بر ميداشت که آره اينو گفته و اينطوري و از اين خزعبلات! هر از گاهي هم حرف يارو نميدونم که چرا عوض ميشد. بهر حال اگرم فرض کنيم که حرف يارو قراره که درست از آب در بياد, بيشتر اسم آفروديت جور در ميومد تا اسم خودش. حالا از اين که بگذريم ... اينکه به نيابت از من ميرفت فال ميگرفت ديگه آخرش بود.اولين دفعه که بهم گفت داشتم شاخ در مياوردم. اينم اگه بذاريم کنار ... ميدونين اين حرفا چه اثري روي يارو ميذاره ؟؟؟؟ فرض کنيم که بگه ... يکي رو دوست داري که الان زياد نميبينيش. ولي بعداً بهم ميرسين و اونوقت خوشبختيه که سرشو ميگيره و مياد تو خونتون. بعداً پولدار ميشي. يه مدت درس نخوندي ولي از اين به بعد بيشتر ميخوني و ................. همين ممکنه که موجب شه يارو کل زندگيشو مسيرش رو عوض کنه .... کما اينکه اون يکي اين کارو کرد. حالا بيا اصرار کن بابا يارو يه زري زده ولش کن تو رو خدا ... بچسب به زندگيت, نرفت که نرفت !!! همه اينا رو گفتم که چي رو بگم ... آهان که اينو بگم که آفروديت هم رفته :)))) شرمنده شدم.
بيا اينم از اين .... رفتي ترميناتور ۳ رو ديدي خيالت راحت شد ؟؟؟
دِ نه ديگه بگو که راحت شدي مرامي .... بعد اون همه فيلم مزخرف که رفتي ديدي و بد نبود خب اينم بهشون اضافه کن ديگه ... ديگه چرا ناراحتي ؟؟؟ آهان از دست خودت شاکي نه ؟؟؟به خاطر اينکه خري نه ؟؟؟ به خاطر اينکه ۲۴ دلارز ناقابل رو دادي که چيزي DL کني که ازش نميتوني استفاده کني. تازه ميتونستي که مجاني هم پيدا کني. اصلن هم همه داشتنش ديگه ... بابا حالا ديگه زياد غصه نخور ۲۴ دلارز که مالي نيست جونت سلومت باشه! دِ پس ناراحتيت از چيه کا ؟؟؟ آهان موضوع اون مجله هاس ؟؟؟ بابا حل ميشه اونم ... تازشم دندت نرم ميخواستي وقتي هنوز خوابي به تلفن به اون مهمي جواب ندي. چشمت کور ... دندت نرم ... البت زيادم نيست .. ۱۲ ماهه ... ماهي ۶۶.۶۵ دلارز که ميشه به عبارتي ۷۹۹.۸ دلارز ... نه خوبه .... زياد نيست. درست ميشه ايشالا ... ميگي که زنگ زدي کنسل هم کردي که پس ديگه ملالي نيست. اگه هم از اين ناراحتي که نميدوني کنسل کردن يا نه ... بعداً دوباره ميزنگي .... بابا غمت نباشه. زندگيت ارزشش بيشتر از ۷۹۹.۸ دلارز ... اگه هم کنسل نکردن ... کارتت رو ميبندي و نميذاري که زرتي ازش بکشن. نه بابا ... ملالي نيست, کثيف نکن اون خون صاب نرده رو بابا .... بيا بابا جون ... بيا دادا ... اين رو بزن روشن شي. در مذمت دوست بد مخصوصاً اگه خودت باشي.
Wednesday, July 02, 2003
همين ديگه ... اونو که نشنيدين.
خب اينم نشنوين. کي به کيه اصلاً برو براي خودت !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! It seems like every day’s the same and I’m left to discover on my own It seems like everything is gray and there’s no color to behold They say it’s over and I’m fine again, yeah Try to stay sober feels like I’m dying here And I am aware now of how everything’s gonna be fine one day Too late, I’m in hell I am prepared now, seems everyone’s gonna be fine One day too late, just as well I feel the dream in me expire and there’s no one left to blame it on I hear you label me a liar ‘cause I can’t seem to get this through You say it’s over, I can sigh again, yeah Why try to stay sober when I’m dying here And I am aware now of how everything’s gonna be fine one day Too late, I’m in hell I am prepared now, seems everyone’s gonna be fine One day too late; just as well And I’m not scared now. I must assure you, you’re never gonna get away And I’m not scared now. And I’m not scared now. No… I am aware now of how everything’s gonna be fine one day Too late, I’m in hell I am prepared now seems everyone’s gonna be fine One day too late, just as well I am prepared now, seems everything’s gonna be fine for me For me; for myself. For me, for me, for myself For me, for me, for myself
ببين ديگه چقده چيز شده .... يعني بدبخت شدم که اين مجيدي هم بهم تيکه ميندازه ... :))
بابا بِکِش .... هر کي ندونه فکر ميکنه تو از نوه نتيجه هاي کنفوسيوسي کسي هستي. حالا تو خودتو ازونجا نجات بده ... بعد يه فکري به حال من ميکنيم همه.
۱- اينو بخونين تا يکم ماجرا دستتون بياد.
۲- گفتم که چراغ توالت پوکيده. ديشب رفتم که جيش بوس لالا کنم که ديدم بابا اصلاً تو بميري راه نداره. نور نيست اصلاً يهو با سر ميرم تو چاه !!! به خودم ندا دادم که چيز کن ... يه کم در رو باز بذارم هيچ تنابنده اي که الا ن بيدار نيست که بياد تو ... تريپي نداره. خلاصه نقشه رو اجرا کردم و رفتم تو کما اون تو. حواسم هم به خودم بود و داشتم خير سرم فکر ميکردم ... يهو اين چينيه خير نديده در رو کامل وا کرد که بياد تو. آقا اينقده شُکه شدم که نگو ... يهو گفتم که دِه بيا!!!!! اون که نفهميد هيچي ... منم داشتم ميمردم از خنده ... خلاصه بنده خدا کلي در رو بست و شروع کرد به معذرت خواهي. منم همين طوري که داشتم ميخنديدم بهش گفتم که حالا يه دقه خفه شو بزار بيام بيرون ... آقا بيچاره تا يه ربع داشت معذرت ميخواست. منم زدم که داداش برو تا نريخته !!!! ولي اون يه تيکه دِه بيا ... منو کشته. ۳- فيلم once upon a time in americaرو اگه نديدين حتماً برين ببينين. ۴ ساعت هست ولي کلي قشنگه. فکر کنم که مجيدي ۷ سال پيش برام تعريف کرده بود ولي من زياد يادم نبود ... بهر حال کلي بهم حال داد. ۴- ماکارونيه سرد مي چسبه ... ولي اگه داغش کردي و با يکي ديگه با هم خوردين بيشتر ميچسبه. ۵- از اينکه همه نظر دادين کلي ممنون و متشکر.... ۶- ميثم جون ... منم مشکلم همين بوده ديگه از اون اول ... من عرض زندگيمو بيشتر دوست دارم.براي اين چه راه حلي پيدا ميشه ؟؟؟ ۷- خواب تا ساعت ۱۰ ميچسبه نافرم. ۸- بالاخره منم به آرزوم رسيدم و يه email از يکي که اصلاً فکر نميکردم گذارش اينورا بيفته گرفتم. از تزاد .... مرامشو ! ۹- يافتم که اين شماره هه قبل از من ماله يه دختره بوده به اسم jeniffer ... برا همينه که هي ملت ميزنگن که جنيفر ... هستي ؟؟؟جنيفر مجله نمي خواي ؟؟؟ جنيفر وقت دندون پزشکيت نگذره .... زپلشک! همه رو خود جنيفر ميگه ... منو پس لرزه اش!!!! ۱۰- musich ۱۱- باباز جون جدت تويه homepage رو پر نکن. مرگ من ... اين تن بميره. ۱۲- از همه چي سوتي تر اينه که avril lavigne آهنگه chop suey که براي system of a down هست رو با اون صداي بيز بيز بخونه .... ميگين نه .... کارلي ... فکر کنم اواخر may باشه/ بباي
|