<body bottommargin="0" leftmargin="0" rightmargin="0" topmargin="0" marginheight="0" marginwidth="0" bgcolor="navy" link="navy" vlink="navy" alink="navy">




آفرودیت




صفحه اصلي
June 2010
May 2010
April 2010
March 2010
February 2010
January 2010
December 2009
November 2009
October 2009
September 2009
August 2009






Monday, March 31, 2003

بازم من اومدم ... با کلي چرت و پرت براي تعريف کردن.
دليل اين همه تاخير هم اين بود که .... اون روز اومدم ابتک بزنم و مثلاً يه حالي به اين کامپيوتر بدم که سريع تر بشه .... ولي در حقيقت گند زدم ... کلي برنامه remove کردم که به نظر خودم useless بودن ولي بعدش که restart کردم ديدم اي دل غافل ... Resolution شد منفي : )))))
هر کاري هم کردم به صراط راست نيومد که نيومد ... هر چي هم که driver بلد بودم به کار زدم ولي نشد¸ دليلش هم اين بود که يکي از اون برنامه هاي مزخرف driver کارت هاي اين بوده ... لعنت به هر چي notebook ... مرگ بر notebook
هيچي ديگه منم سوزوندم ... گفتم windows 2000 ميريزم .... آقا با هزار جون کندن ريختم ... اون مشکل حل شد ... ولي به قول يارو گفتني اومدم ابروشو درست کنم که زدم چشمش رو هم کور کردم. حالا ديگه نه مودم رو ميشناخت و نه کارت صدا رو .... : ))))
هر ترفندي هم که بلد بودم زدم ولي جواب نداد. اصلاً حال نميکرد که مودم داشته باشه. خلاصه کل خونه رو زير و رو کردم که CD هاي اين لعنتي رو پيدا کنم که بعد 3 روز آخرش پيدا کردم ولي Compaq تنها چيزي که تو package اين نذاشته بود driver هاش بود ... اينجا ديگه بهزادي هم نبود که برم ازش driver بگيرم ... خلاصه مجبور شدم که از internet کلي driver بيارم که شايد دکيش کار کنه .... الکي مجبور شدم که يه CD هم بسوزونم.
خلاصه دردسر تون ندم .... آخرش يه جورائي درست شد ... ولي هنوزهم به يه علت مبهم winamp ندارم. اونم فداي سرم.
تو اين 10 روز که آذر نبود ... من هم يه جورائي قاط زدم بودم. همه جوره ... نه درسم معلوم بود نه خوابم ... از يه طرف هي اين برديا اينا منو ميبردن بيرون .... منم کلي کار نکرده داشتم ¸نه ميتونستم بگم نه و نه دلم ميومد برم ... نتيجه اينکه الان 3 تا تمرين ننوشته دارم که احتمالاً تا آخر هفته گندش در مياد.
ولي کلاً يه موضوعي بود که بهم حال داد ....
تولدم مبارک.
تا حالا اين طوري تولد نداشتم که بهم خوش بگذره ... نه اينکه فکر کنين که جشن و اينا بود. نه بابا ما روچه به جشن.
ولي .... مامانم اينا برام تهران کيک گرفته بودن و با کلي مهمون و يه تابلويه گنده که روش تولدم رو تبريک گفته بودن ... عکس هاش رو که برام فرستاده بودم دلم غنج زد. نه اينکه دلم تنگ شه ولي کلي کيف کردم.
همهشون هم زنگ زدن و تولدم رو تبريک گفتن.
کلي Ecard گرفتم ... همشون هم از دوستاي گلم. کلي حال کردم. يه چند تائي هم کارت اومد برام که اينا ديگه خيلي مرام گذاشته بودن. حتي شوان عزيزم که برام 3 تا کتاب هم فرستاده بود ... قربونش برم من.
دوستاي اينجام که هر کدوم يه کادوئي چيزي دادن ... خيلي مرام گذاشتن .... پيرهن و جوراب که ممکنه به نظر نياد ولي وقتي اينجا رفتين خريد ميفهمين که چه قدر سخته آدم يه چيز خوب و ارزون پيدا کنه.
پرويز هم زنگ زد و تبريک گفت و در ضمن گفت که ميخواد برام کادو يه notebook بخره البته با نازلي با هم .... :p ( اينجا بود که ديگه کم آوردم)
و صد البته که آفروديت هم برام يه بسته فرستاده بود که دقيياً همون روز تولدم گرفتمش ... توش پر گل خشک شده بود و يه کتاب که خيلي دلم ميخواست که داشته باشم و ... (البته توش چيزايه ديگه هم بوده که به شماها مربوط نيست) اين قسمتش خيلي خوبه ... يه بسته .... از کسي که دوستت داره و دوستش داري.
(فقط حيف که کساي ديگه که من دوسشون دارم ... بسته نداده بودن ... : ) )
آذر هم از فرانسه زنگ زد و بهم تبريک گفت.
کلي شارژ بودم اين چند روز .... هنوزم مزه اش زير زبونمه !!
وقتي اينا رو با تولد هاي سوت و کور خودم تو ايران مقاس ميکنم ... ميدونين ديگه چي فکر ميکنم.
از همه متشکرم و اميدوارم که همين احوال خوشي که دارم براي همه باشه ... همتون رو دوست دارم .
بباي