<body bottommargin="0" leftmargin="0" rightmargin="0" topmargin="0" marginheight="0" marginwidth="0" bgcolor="navy" link="navy" vlink="navy" alink="navy">




آفرودیت




صفحه اصلي
June 2010
May 2010
April 2010
March 2010
February 2010
January 2010
December 2009
November 2009
October 2009
September 2009
August 2009






Friday, May 30, 2003

ميدونين چطوري شروع شد ؟؟؟
اولش مجيدي يه آروغ زد و گفت ملتفت شدين چي گفتم
بعدش اين عادت پسنديده يواش يواش بين ما ها که اعضاي اکيپ بوديم جا افتاد. شروع کرديم به مسابقه گذاشتن. اونم نه فقط تو يه رده. رده هاي مختلف داشتيم. مثلاً قدرت … که کي از همه بلند تر ميتونه آروغ بزنه. يه رده ديگه کنترل بود که ببينيم کي از همه طولاني تر آروغ ميزنه. يکي ديگه هم اختراع خودمون بود اين بود که کي بهتر ميتونه با آروغش حرف بزنه … يادمم مياد که من در اوج که بودم ميتونستم که تا يه بيت الا يا ايها الساقي …. رو بخونم. خيلي حال ميده ها … با آروغ بخوني الا يا ايها الساقي ادر کاساً و ناولها که عشق آسان نمود اول ولي افتاد مشکلها
خيلي بهمون حال ميداد. من يه روشي داشتم که به قول بچز ميذاشتم آروغه تو شيکمم بپزه. مثلاً يه 1 دقه طول ميکشيد که صداش در بياد. بقيه هم متد خاص خودشونو داشتن.يواش يواش که خبره شديم و ديگه حتي تخممون هم نبود که کي هست که جلوش آروغ ميزنيم¸ عادت کرديم که به هر بهانه اي آروغه رو بزنيم. اگه يکيمون داشت حرف ميزد و اون يکي خوشش نميومد به جاي اين که حرفشو مثل آدم قطع کنه بايد که آروغ ميزد و به طرف حالي ميکرد که نکته اون از حرف طرف مهمتره. اگرم احساس ميکردي که حرفت مهمتره اينو بايد رو نکته ارسالي از طرف به صورت يه نکته جديد اعمال ميکردي.
نکته منو گرفتي؟ شده بود تکيه کلاممون.
بعد يه مدت به اين دليل که هر ايده اي بايد حالت خاص يه ايده ديگه باشه با طناب کيوان اين بار قرار شد که موضوع نکته رو بسطش بديم به اين صورت که هر بادي که از بالا و پائين خارج ميشد در نوبه خودش يه نکته اي بود. پس صرف نکته گرفتن به اين ختم نميشد که صداش رو بشنوي بايد با اعماق وجودت حسش ميکردي. يه بار اين نکته هاي صادره از طرف کيوان و نيما داشت منو به کشتن ميداد.
اين بار ديگه اوضاع زيادم خوب نبود چون هر نکته اي رو نميشد هر جائي به زبون آورد. البته هر کاري عادته شايد اگه يه کم بيشتر کش ميداديم نکته هاي اساسي رو هم ميتونستيم همه جا بگيم.
يه جائي که حداقل نکته گفتن و شنيدن مخصوصاً اگه کيوان هم بود خيلي حال ميداد اتاق تريپ بود.چه نکاتي که اونجا گفته نشد. اصلاً اگه راستشو بخواين اين نکات بود که موجب شد که تريپ بره دماغش رو عوض کنه. دماغ اصلي رو هم سوزوندن چون جائي نبود که نيگرش دارن.
به هر حال اين بحث نکته رو من با خودم از ايران آوردم اينجا و به مردم غربزده آمريکا هم معرفي کردم¸واقعاً حيف بود که اونا از اين قافله عقب بمونن.
به هر حال اين نکته اينجا رواج پيدا کرده و حتي بسط هم داده شده ولي اين بار از اين نظر که اگه نکته شفاهي داريم حتماً بايد که نکته کتبي هم داشته باشيم و به اين صورت بود که ان و گه هم به صورت نکته ديده شدند در حاليکه تا قبل از کشف اين نکته اونها به صورت زوائد ديده ميشدن.
اگه راستشو بخواين هر جوري هم که فکر ميکنم ميبينم که اگه اينها نکات اصلي نباشن پس چي ميخواد باشه ؟؟؟ روزي چند وعده( بستگي به وزن و حجم و مقدار غذا و نوع غذا) ميرين دستشوئي و نکاتي چند خدمت اونجا عرض ميکنين و بعدش هم با خيال راحت مياين ميشينين. پس براي نکاتتون ارزش قائل شين.
من خاطرات زيادي از اين نکات دارم که به جاش گفته ميشن.
به اميد اينکه هر ايراني يه سري نکات داشته باشه.
بباي