|
آفرودیت |
صفحه اصلي |
Wednesday, June 30, 2004
Bliss
اين فان نيستلروي آدم رو ياد علي دائي ميندازه. با اين تفاوت که علي دائي بازم يه بسته صد تائي گل ملي داره تو جيبش و گل هاش هم بعضن خوشگلتر. حيف نيست که من به خاطر اين نيستلروي ان بايد يه شام 50 دلاري پياده شم ؟؟؟؟ آخه يه گل از فاصله سه متري و يه پنالتي هم شد دو تا گل پشت سر هم از پشت محوطه 6 قدم ؟؟؟؟
نترس عزيزم .... ناراحت هم نشو. تا هم ميتوني ما رو تحويل نگير. منم جاي تو بودم و خوش بودم به فکر اين واون نميفتادم ..... منم وقتي غصه هام ميشن غمباد ياد دوستام ميفتم و 6000 مايل مسافرت ميکنم. مگه نميدونستي ؟
Tuesday, June 29, 2004
Equanimity MA
عدل و عدالت ؟؟؟
نه جدن تو فکر ميکني که تو اين دنيا عدل وجود داره ؟؟ عدل خدادادي اونم. به نطرت خيلي عادلانه اس که طرف تو ژاپن به دنيا بياد که اگه زلزله 8 ريشتري اومد سالم بمونه و 50000 نفر تو يه مملکت گل و بلبل که با يه زلزله 6.5 ريشتري بميرن ؟؟؟ به نظرت خيلي عادلانه اس که اين همه تو اين دنيا ناراحتي ميکشيم واعصاب هامون رو به فنا ميديم و سر همديگه کلاه ميزاريم که بتونيم يه جاي بهتر براي خودمون دست و پا کنيم ؟؟ حتمن ميگي که اينها آزمايشات خداس براي اينکه ما رو آزمايش کنه. آره اينطوري آزمايش ميکنه که يارو پولش از پارو بالا ميره و آخرش ميره بهشت و هميشه در کار کمک به خلق خداس چون داره و من که ندارم و کمک نميکنم ميرم جهنم. کلن اينطوري حال ميکنه آزمايش کنه ديگه نه ؟؟؟ يا اينکه ملت شريف اونور دنيا که کاري به کار کسي ندارن صرف نداشتن اعتقاد به دين مبين اسلام ميرن جهنم. اينم از نشونه هاي عدله ديگه حتمن !!!! چشمات رو باز کن ..... ببين دور و برت ملت مثل برگ خزون ميريزن پائين از فقر و نداري و اينا حساباشون داره پرتر ميشه. اين يکي که ديگه عدله عدله ..... مظهر حکومت خداس رو زمين و هر کاري بخواد ميتونه بکنه. نه ؟؟؟ به نظرت عادلانه اس که من که دو قرون هيچي بارم نيست ميرم آمريکا و آخرش هم که برميگردم بهم ميگن دکتر و حلوا حلوا ميکننم و دوستم که ميدونم توانائيهاش 2000 برابر منه نميتونه بره و همين جا ميمونه و ميشه يه رئيس فوقه فوقش ديگه ؟؟؟؟ به نظرت عدله که من دلم ميخواد به جائي برسم که نميتونم و يکي ديگه هم ميخواد جاي من باشه و نميتونه ؟؟؟ نميتونستي مثل آدم همه رو يکسان خلق کني ؟؟؟؟ که کمتر زجر بکشيم. نميتونستي من رو جام رو با يکي که استحقاقش رو داره عوض کني که من اينقده عذاب نداشته باشم ؟؟؟ نميتونستي من رو يه بچه چوپون به دنيا بياري که اين همه بدي و نا مساوات رو نبينم و به اين نتيجه نرسم که يه جاي کارت ميلنگه؟ خيلي عادلي که ما رو به اين دنيا آوردي که زجر بکشيم و مشکلات رو تحمل کنيم. مطمئن باش اين کارت مارو پخته تر کرده و من توانائيه همه مشکلات ديگه رو هم دارم. پيدا کردم اين قابليت رو .... ولي اين رو بدون ... اين اسمش عدل نيست.
Sunday, June 27, 2004
Entente
مادر دخترش را سفارش کرد به حرمت همسر داري و گوش سپاري کامل به سخنان ملوکانه شوهرش و اورا نصيحت کرد به اينکه روي حرف همسر حرف نياورد و سخنان اورا به گوش جان و دل بشنود.
و من چقدر اين مادر زن را دوست دارم ....... چه تفاهمي بالاتر از اين که هر دو از شيشه آب خوردن را دوست داريم و از حيوانات به هر نوعش بدمان ميايد ؟؟ شروط لازم و کافي همين دوتا بودند که داريم.
Thursday, June 24, 2004
Damned Number
بعضي وقتا يه کارائي هست يا يه کساني هستن که نميخواي ببينيشون و پايه اي که اون دقه نياد.
خوشي اي از مساله احساس نميکني يا نخواهي کرد ولي کار را انجام خواهي داد ..... ريا رو ميترکوني و تظاهر رو به کمال ميرسوني. سنگينه برام .... هضمش. هضم کاري که بايد انجام شه و من تمايلي به انجام اون کار ندارم. انجام ميدم .... غر هم ميزنم تا حد مرگ ولي انجام ميدم. وظيفه ام که نبوده .... از روي اجبار انجام دادم. منت هم ميذارم روش يه خروار. چقدر من غرغرو شدم !!!!!!!! کي اين عدد لعنتي مياد که منم به اوني که ميخوام برسم.
Wednesday, June 23, 2004
خوشبختی
بحث خيلي جدي شده بود.
همونطور که داشت ظرف ميشست داشت با من بجث و مجادله ميکرد و به قول خودش نصيحت. خيلي جدي بهش گفتم که ميدوني .... 4 تا چيز هست که يه مرد رو تو زندگيش خوشبخت ميکنه !! برگشت و يه نگاه کرد بهم و ديد که قيافه ام جديه ... يه صندلي برداشت و نشست روبروم و گفت چيا ؟؟؟ خيلي ساده گفتم : " چيپس و مايونز و خيارشور و نوشابه " ..... اينجا بود که چاقو رو کشيد و افتاد به جونم.
Tuesday, June 22, 2004
گربه
دستم رو گذاشته بودم رو سرم و داشتم فکر ميکردم ..... قرار بود خواب باشم.
چراغ هم خاموش بود و اصلن دليلي نداشت که 3 نصفه شب چراغي روشن باشه. از اون طرف اتاق صدا ميومد و من همه اش داشتم فکر ميکردم که خدايا چرا اين سوسکه نميذاره بکپيم آخه .... صدا که شدت بيشتري به خودش گرفت فکر کردم که حامد پاشده و داره دنبال سوسکه ميکنه و شايدم داره ضبط رو روشن ميکنه. بهش ميگم که کس خل اون چراغ رو روشن کن ببيني کجاس آخه !!!! ميگه به من چه ... منکه تو جام هستم !!!!!!!!!!!!!!! يهو دو تائي پاشديم و رفت چراغ رو روشن کرد و هردوتا با ديدن جسارتي که گربه هه به خرج داده بود و تا ماتحت اتاق رفته بود يکه خورديم. مجبور شد که با تخت روون گربه هه رو از خونه بندازه بيرون. نميرفت که بچه پررو ..... گربه هم گربه هاي قديم ..... ديزي هم ديزي هاي قديم
Saturday, June 19, 2004
شمال
از جنبه هاي سياحتي يه سفر شمال مثل جاده هاي زيبا و ساحل زيبا و آرام و ويلاهاي خوشگل و دختران نمکين !! که بگذريم .... سفر با دوستاني که براي تکان دادن دوغ حتمن بايد نصفه آنرا به زمين بريزند ووووو بجاي نمک دوغ رو غذا بريزند وووووووووو نون کره پنير عسل و شير گوز عسل براشون غذاي عادي باشه وووووووووووو دست پيشخدمت رو براي دادن صورت حساب رد کنند ووووووووووو نيم ساعت نيم ساعت خوابشون ببره و هي اشاره کنن که اينکه ما در اين حالت خلسه زيباشون ازشون عکس گرفتيم و سلب آرامش کرديم وووووووووو بعد از شرب خمر و مستي و برامون سهراب سپهري بخونن اونم با تن آلترناتيو و اونقدر مست باشه که بره از پائين حافظ رو بياره که در ادامه سهراب بخونه در حاليکه جمعيت دارن فرياد ميزنن که تمومش کنه مرگه خودت داريم بالا مياريم ووووووووووو بعد از مستي فارسي يادشون بره !!!! وووو اسهال و يبوست رو به ما در اين سه روز اماله کنن ووووووووو بعد از شراب خوابشون بگيره و نتونن قسمت دوم مستي و راستي شب اول رو ادامه بدن ووووووووووو کچل پيچ ......... را دلم آرزوست.
البته اگه قراره که همين ها باشيم و کته کبابيه هم سر جاش بمونه
Wednesday, June 16, 2004
سلیقه کیری
شباهت ميان لذت بردن من از شکمبارگي و دستورالعمل هايم براي پختن غذا به مانند خوش آمدن دخترخانمي از تيمي فوتبال در جام ملتهاي اروپا و نظريات تاکتيکي اش درتوجيه خوش آمدنش مي باشد .....
Monday, June 14, 2004
کلیشه
نميشه اين همه کار کليشه اي رو حذف کرد از زندگي ما ها ؟؟؟؟؟
خب بدم مياد. نميتونم ببينم و انجام بدمشون. پايه ام که تو مجلس بعدي بجاي بوسيدن دست بزرگان و اينا يه دونه بزنم تو گوش باباش و بگم اينم دختره تربيت کردي ... آدم مجبور ميشه که دوسش داشته باشه !!!!!!!!!!!!!
Sunday, June 13, 2004
تناقض
با دانستن اين موضوع که سرنوشتم و سرنوشتش و سرنوشت چند تائي از شما نه تنها دست خودتان بلکه دست کس ديگري است که اصولن نبايد باشد .... همون حس قديميه بازيچه بودن و شخصيت خيالي بودن مياد تو ذهنم.
همون حس اينکه منم يه feind هستم تو warcraft .... خيلي ديگه زياد بشم ميشم Armored-fortified-fiend .... نه ؟؟؟؟ تازگي ها هم ياد گرفتم که عوض اينکه خودم رو تو بازي و جزوي از بازي ببينم خودم رو تو کتاب و يکي از شخصيت هاي کتاب ميبينم. بيشتر به واقعيت نزديکه ..... منم يکي از اون سياهي لشکرهاي کتاب بينوايان .... همونا که تو خيابوناي پاريس کشته شدند. فکر ميکنين کس شعر ميگم ديگه !!!! مشکلي نيست. حرصم ميگيره هر وقت به ياد اين جمله ميفتم که تو قرآن اومده که "ما کان محمد" .... که ميگه اگه اون نميبود شما ها پشمم هم نبوديد. که شما ها را خلق کردم که اورا بنويسم. که شما را آفريدم ولي براي اينکه داستان جذابتر شود و کسان بيشتري آنرا بخوانند. مثل اينکه ويکتورهوگو در مقدمه بگويد که براي چه ماريوس و کوزت را خلق کرد و چرا تنارديه ها را آفريد و کشته شدگان پاريس در ذهنش حکم چه کس شعري را داشتند. ويکتور هوگو و بينوايان چرا اومد تو ذهنم .... خودم هم موندم.
Wednesday, June 09, 2004
تپش
من درسته که با سنت و اينا مخالفم و اون رو تحجر ميدونم ....
ولي جون تو اين قده جا خوردم که چائي رو خواهرش آورد .... تا اونجا که فکر کردم که بابا اينا اشتب فکر دارن ميکنن و ............... ولي گويا اين سنت ديرينه از وقتي من رفتم عوض شده و ديگه خوداشون نميارن و اين وظيفه خطير به عهده کس ديگه اي گذاشته ميشه. حالا اينا به کنار .... اگه قرار نيست که سر جلسه کنکور و مراسم خواستگاري آدم تپش قلب بگيره پس کي ميخواد بگيره ؟؟؟؟
Tuesday, June 08, 2004
metallica
برای همین هاس که میگم metallica rules حتی اگه آلبوم آشغالی مثل این آخری بده.
دقت کن ببین چی گفته .... عدالت ..... و وقتی عدالت خریدو فروش میشود.
Monday, June 07, 2004
خود
من اصولن از کلمه "خود" خوشم مياد ....
برخلاف اينکه مفهوم مثبت داشته باشه هميشه مفهوم منفي داره .... براي من که سياهي و نابودي رو القا ميکنه. خود "خود" يعني فقط يکي و تنهائي هم هميشه نابودي رو پشت سرش داره ..... خودخواهي .... خودآرائي .... خودبيني .... خودپرستي .... خودکشي .... خودزني .... خودپسندي .... خودخوري ... خودداري .... خودرائي .... خودسري .... خودشيريني .... خودفروشي .... خودنمائي .... و از همه مهمتر ..... خودارضائي. من عاشق اين کلمات هستم.
Sunday, June 06, 2004
خدا
بسيار حرف قشنگي زد ....
گفت : رابطه انسان و خدا مثل رابطه خورشيد و زمينه. خورشيد نور رو ميفرسته و اين دسته خودمونه که ازش استفاده بهينه کنيم .... خدا هم صفات خوبش رو در محيط اطراف در معرض گذاشته و اون دسته خودمونه که ازش اين صفات رو بگيريم. ولي بعدش با گفتن اينکه هيچ وقت خودت رو درنظر نگير و هميشه فکر کن که تو نيستي که تصميم ميگيري و اين خداس که ميخواد همه حرفه قبليش برام پودر شد و من برگشتم به سيستم قبليه خودم.
Saturday, June 05, 2004
بچه
ميگم که من اصولن با بچه مخالفم.حوصله اش رو ندارم ..... زق زق و تيمارداري و اينارو دوست ندارم.
ميگه ولي يه دونه اش اونم اگه پسر باشه خوبه ديگه ...غرغر نکن. بعد دودقه فکرخالص ميگم باشه .... يه دونه ... پسرو دخترش هم برام فرق نميکنه ولي شبيه من نباشه.شبيه مادرش باشه که خوشگلتر باشه. ميگه اصلن نبايد هم شبيه تو باشه براي اينکه تو تک هستي و هيشکيه هيشکي نبايد مثل تو باشه !!!!!!!!!!!!!!!!!!!
Thursday, June 03, 2004
سنت
سنت ايراني ..... بر آن بايد گريست.
سنتي که 4 نفر به اسم بزرگتر مينشينند و براي کوچکتري تصميم ميگيرند بدون اينکه به خودش بگويند. سنتي که هنوز فرق بين تعارف و اجازه را تشخيص نميدهد. سنتي که با محدود کردنت به قواعد مسخره بازيشان تورا مجبور به زيرپا گذاشتن اصول ميکند که به خودي خود موجبات سنت گريزي و اجتماع گريزي را فراهم مياورد. سنتي که با پيمانه کردن فرهنگ انسانها را مقايسه ميکند. برآن سنتي که روابطت با ديگران را از ديد خودش مينگرد و قوانين منحوط شده 1400 سال پيش بايد طغيان کرد. سنت اصيل ايراني ..... نميدانم چيست ولي هر چيزي که هست از اين ملغمه بهتر ميباشد. سنت ايراني فعلي .... من به سراپاي آن ميشاشم.
|