|
آفرودیت |
صفحه اصلي |
Saturday, January 31, 2004
خب منم خيلي دلم ميخواد که شهره آغداشلو اسکار رو بگيره.
براي نقش دوم زن تو فيلم house of sand & fog که انصافن فيلمش هم بد نيست. ولي متاسفانه renee zellweger اينقدر خوب تو Cold mountain بازي کرده که اصلن جائي براي صحبت نميمونه. انصاف نيست که با اون بازي اسکار رو بدن به کسه ديگه اي. البته همه اينااز اين ماجرا که من از renee zellweger خوشم مياد جداس ها. Cold mountain رو از دست ندين .... خيلي فيلم قشنگيه .... golden globe رو که درو کرد. من که خيلي باهاش حال کردم. The last samuraiهم خوب بود. ولي اينقده فيلماي خوب بودن که هيچي بهش نرسيد. از همه بيشتر که معلومه ديگه Lord of the ring گرفت. اگه بتوني 3 ساعت يه نفر رو تو سينما بشوني و کيف کنه بايد هم حقت باشه که اين همه جايزه ببري. حالا همه اينا به کنار ... چي ميشد اين renee ميشد دوست دختر من ؟
Friday, January 30, 2004
زندگيم رو تو دستم ميگيرم .... بُر ميزنمش.
دقيقن به 52 قسمت مختلف تقسيم ميکنمش. 52 قسمتي که همه با هم مساوي و هم احتمال باشن. فقط اينو بدون که آس پيک براي خودمه و آس دل براي آفروديت. بقيه اش رو هر کي خواست هر کدومش رو ميتونه برداره ....
Thursday, January 29, 2004
نميدونم چقدر به اين لينک ها بغل اهميت ميدين ....
يکي اينکه تزاد عزيز برگشته .... کسي که نه فقط من بلکه نصف وبلاگي ها منتظرش بودن. غيبت صغري داشته ديگه .... اصلن وبلاگ نويسي رو من با تزاد شروع کردم و البته سرور جين جين. ديگه اينکه دوسته خوبم مرتضي .... ايول بابا .... نمرديم و يکي تو وبلاگش از ما يه اسمي برد. البته بجز بابي. نميخوام غر بزنم و بنالم .... درنتيجه فعلن هيچي نمينويسم.
Wednesday, January 28, 2004
عشق عشق مي آفريند.
عشق زندگي مي بخشد. زندگي رنج به همراه دارد ! رنج دلشوره مي آفريند. دلشوره جرات مي بخشد. جرات اعتماد به همراه دارد. اعنماد اميد مي آفريند. اميد زندگي مي بخشد. زندگي عشق مي آفريند. عشق عشق مي آفريند. اگر نميتواني شاهراه باشي, کوره راه باش. اگر نميتواني خورشيد باشي, ستاره باش. کميت نشانگرِ پيروزي يا ناکامي تو نيست. بهترينِ هر آنچه هستي باش. خب حالا فقط يه سوال دارم. تو که اينا رو برام فرستادي و من رو مجبور کردي که روشون فکر کنم .... چرا خودت يادت رفته ؟؟ يادت رفته نه ؟؟
Tuesday, January 27, 2004
ايراني جماعت هميشه بايد با بقيه فرق داشته باشه.
هميشه بايد که بهتر باشه ..... مرد ايراني غرور داره بابا ........ نميزاره جريحه دار شه. زنِ ايراني هم داره اين غرور رو .... تازه با حسادت هم قاطيش ميکنه. پيدا کنيد اون دختر ايراني رو که صبح که ميخواد بياد بيرون 80 کيلو به خودش پودر و رژ و ... نزنه تا بشه تحملش کرد. بيابيد اون پسري رو که 52 ساعت به قرو فرش نرسه اگه بدونه جائي که داره ميره دختر هم هست. اقا همه فن حريفن اين مرداي ايراني ..... از لوله کشي تا مکانيکي ... همه رو بلدن. بلدن که چه عرض کنم. وقتي که زدن همه چيز رو پوکوندن ... موقع اين ميشه که بگن به خبره بياد. البته اين موضوع فکرکنم تو همه مردا هست نه فقط ما ايراني ها. صداقت ..... صفر !!!! صفر عادي هم نه ها .... صفرِ کلوين. همه براي خودشون شاه هستن. بايد که به بقيه اُرد بدن. دستور شنيدن بلد نيستن حتي اگه قبول داشته باشن که طرف بيشتر بلده. اصلن شنيدن بلد نيستن البته ! شاه !!!! شاه ... شاه. خودخواه .... مغرور ... احمق ... خرفت ... لجوج ... خلاصه که هممون ايراني هستيم ديگه. اين خصائص هم باهامون هست ديگه. ازمون هم جدا نميشه .... تا قيام قيامت فقط حرف ميزنيم. عمل در حد صفر باقي ميمونه. فقط يه دفعه عمل کردن ايراني ها که اونم يه منفي اشتباه کردن مملکت به گه رفت. همينيم که هستيم. تو هم هميني ... منم همينم ... اونم همينه.
Monday, January 26, 2004
روزي نيست که بگذره و من اون احمقي رو که باعث شد يه قطعه پلاتين 500 گرمي هنوز که هنوزه تو پاي آفروديت بمونه رو لعنت نکنم.
روزي نيست که بگذره و من اون احمقي رو که باعث شد يه سال تمام آفروديت رو خونه نشين کنه رو لعنت نکنم. روزي نيست که بگذره و من اون احمقي رو که باعث شد من مجبور شم همه حرفام رو از طريق ايميل بهش بزنم رو لعنت نکنم. روزي نيست که بگذره و من اون احمقي رو که باعث شد من از آفروديت فقط يه هفته خاطره تو ذهنم داشته باشم رو لعنت نکنم. روزي نيست که ................ خيلي احمقي !!! ميفهمي ؟؟؟ خـــــــــــــــــــــــــــيلي ها.
Saturday, January 24, 2004
آقا اينجا خود زمهريره !!!!
الان 3 هفته اي ميشه که دما نيومده بالاي صفر. مزخرف ميگم ؟؟؟ نه به جون خودم. اينجا رو يه نگا بنداز آخه قربونت برم. تازه اون دمائي که نوشته رو نگا نکني ها .... ببين feel like چي ميگه. دقت هم بکن که دما به چيه ؟؟؟ فارنهايت. بابا من از استوا اومدم ... طاقت ندارم. هر چي هست زير سر انگليسي هاس !!!!!! تازه دختر عمه نازنين زنگ زده ميگه اينجا سرده .... ميگم چنده ؟ ميگه 50 !!!!! بابا ايول ....
Thursday, January 22, 2004
باشه الان ميگم اين چند روز چرا زياد نبودم اينور اونور.
ولي قبلش بايد قول بدين که اين فقط بين خودمون ميمونه .... OK ؟ از حدود يه ماه پيش شروع شد. بازوهام و شونه هام هي ميخاريدن .... زياد بد جور نبودن. براي همين زياد جدي نگرفتم. اينور اونور بدنم يهو کبود ميشد ... بيدليل! مهم نيست ديگه .... هنوزم ميخاره. ولي اينکه درست همون محل هائي که قبلن کبود شده کبود شه .... يکم اذيت کننده اس ! الانم که ديگه هيچي اصلن. منتظره جوابه آزمايش هستم. ميبينم که تو ذهنتون داره وول ميزنه هموني که تو ذهن من بود !!!! عمري اگه همين طوري بزارم از دستم قسر در رين. فقط جون هر کي که دوست دارين به مامانم اينا زنگ نزنين و بگين. خودم شنبه ميگم. آقاي مجيدي با شما دهن گشاد و ساير دهن گشادان ديگه هستم.تروخدا زنگ نزنين بهشون .... تمنا دارم. حالا شما ميتونين برام چيکار کنين ؟؟؟ معلومه .... من رو يه بطري ودکامهمون کنين ... همه با هم يه قلپ ميريم بالا .... سيگار هم خيلي وقته نکشيدم .... اونم دوتا روش ميريم و همه چيز رو فراموش ميکنيم. ولي من بطري رو تا تهش ميرم ها .... از الان بگم.
Wednesday, January 21, 2004
ديديش به خاک کشيده شد ؟ همان معصوميت قرمز و بيرنگ.
ديديش که در فراسوي زمان تکرار شد ؟ ديديش که هرآنگه که به دنيا آمد به خونش کشيدند ؟ و کسي دم بر نياورد که اي واي اين بار نيز معصوميت برفت. ديديدش که هميشه به ناحق بريدندش و به صليب کشيدندش ؟ و ديدي که همه در سخن او را ميپرستند و در عمل اوست که قربانيست. معصوميت قرمز و بيرنگ.
Thursday, January 15, 2004
نشسته بوديم و داشتيم هفت کثيف بازي ميکرديم. البته اسمش رو اينا عوض کرده بودن و گذاشته بودن me-you.
شب هم دير وقت بود .... مثلن بگو 12 .... گرمه بازي بوديم که پسر عمه ام اومد کارت رو بندازه .... که يهو ..... فرت فورت گوزيد !!!!! مگه ميشد نخندم .... مُردم از خنده .... اونم با اون همه بحث که صبحش کرده بوديم و عمه ام گفته بود که هر کي بگوزه باهاش قطع رابطه ميکنه. ولو شده بودم رو زمين و همينطوري ميخنديدم .... دلم درد گرفت بسکه خنديدم. خود مرده شورش هم ميخنديد آخه. حالا عمه ام يکي در ميون ميخنده و به ما ميگه نخنديم ولي کي گوش ميده. ميگه خب بابا عضله اس ديگه شل ميشه .... !!! در ميره ازش. ميگم باشه .... ولي بايد مواظب باشه ديگه شل نشه ها ! (فرداي اونشب ) مهمون اومده خونه شون. مهمون که البته نه ولي بهر حال. داريم پانتوميم بازي ميکنيم. همين طوريش داريم از خنده ميميريم ... چه برسه به اينکه يکي هم بگوزه. حالا کي گوزيد .... عمه ام !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! در يک حرکت ناگهاني براي حمله به ظرف ميوه ! من که رفتم خودم رو پرت کنم پائين از پنجره ديگه. خودش رفت تو اتاق !!!!! (دو دقيقه بعد) عمه ام نشسته بغل دست مهمون و دارن براي گروه ما نقشه ميکشن و لغت انتخاب ميکنن که عمه ام دوباره ميگوزه. من رسمن سرم روميکوبم به ديوار. پسر عمه ام که ديگه ضعف کرده. حالا اين وسطه خانومه مهمون ميگه : شما به چي ميخندين !!!!! ميگم شما گوشاتون مشکل داره ؟ (دو دقيقه بعد) خانومه مهمون منو برده يه گوشه که بهم لغت رو بگه ! عمه ام مياد از بغل ما رد شه .... به محضه اينکه ميرسه به ما .... قارپ! اين دفعه ديگه اساسي ميگوزه. بازم همه ولو ميشن رو زمين و من ريسه ميرم و ميرم تو اتاقه خودم که اگه يه وقت شاشيدم از خنده کسي نبينه. خانومه مهمون که ببو هستن !! (کل ساعت بعدي) عمه ام ديگه کارش از شل بودن عضله ها گذشته ..... فکر کنم که عضله اي ديگه نمونده بوده . هر چي هم بوده اين گوزا سوزوندن رفتن. (شب) دختر عمه ام نشسته پاي مبل .... زن پسر عمه ام هم نشسته روي مبل. من هم رو يه مبل ديگه هستم. يهو يکي عضله هاش وا ميرن و ميگوزه. زن پسر عمه ام سريع ميگه کار اون نبوده. منم که نبودم .... دختر عمه ام مسئوليت اين وارفتگي رو قبول ميکنه. (آخر شب) بازم سر بازي .... پسر عمه ام ميگوزه. زنش اين دفعه ميگه نبوده براي اينکه اون صداش رو ميشناسه !!!! من هم رسمن اعلام ميکنم که همه بايد تا يه ساعت ديگه يه sample گوز بهم بدن که دفعه ديگه سريع طرف رو شناسائي کنم. تنها کسائي که هنوز نگوزيدن من و دخترعمه کوچيکم و زن پسر عمه ام هستيم و من با کمال وقاحت ميگم که حتي اگه همه تو روي هم هم بگوزن من نميگوزم !!! (فرداش) من و زن پسر عمه ام تنها حضار صحنه هستيم. ميگوزه ... من انگار که دزد گرفتم بهش اشاره ميکنم. شروع ميکنه به قسم خوردن .... خدا و پيغمبر و مامانش و همه رو ميريزه وسط !!! ولي دمب خروس رو من بيشتر باور ميکنم. اينقده قسم ميخوره که ديگه من ميميرم از خنده و خودش خجل ميشه. دختر عمه ام مياد و يه چيزي از زير مبل ميکشه بيرون.... بعله درست حدس زدين .... يه دستگاه توليد صداي گوزه که remote هم داره !!!!! 10 دلار دادن و خريدن ... ولي من به اندازه 1 ميليون دلار خنديدم باهاش. خب اگه شما ها هم فکر کردين من ببو هستم و نفهميدم اشتباه فکر کردين. من در 4 زمانه مختلف بهشون گفتم که سرکاريه ولي لو ندادن. يکي زماني که رفتن بخرن .... يکي وقتي که من داشتم سيگار ميکشيدم و اونا نقشه! بهشون ميگم دارين من رو set up ميکنين ميگن نه بخدا !!! بعد از گوز دوم .... براي اينکه هيچ کدوم بو نداشتن. و وقتي عمه ام ديگه عضله هاش از بين رفته بودن ... براي اينکه تکراري ميگوزيد !!!!! ولي خوشم اومد .... لو ندادن. نقش خودشون رو هم بسيار عالي بازي کردن. اون يکي پسر عمه ام که داشت ميومد من براش نقشه کشيدم .... نقشه اين بود که اين دستگاه ميره تو جيب عمه ام. آخر شب عمه ام ميگه محمود يه ماساژ بده من رو ! در حين ماساژ هم اون يکي پسر عمه ام ميزنه. حتي فکر به اين نقشه هم ما رو ميخندوند .... فکر کن يارو اون قدر نزديک بهت. اونم در حالي که ميدونه داري به عضله هاش فشار مياره. صدا هم اون همه طبيعي ! نقشه دقيق همون طوري اجرا شد .... عمه ام گوزيد .... محمود با يه حالت ناخودآگاه کشيد کنار و بعد سريع ولو شد. عمه ام هم طبق نقشه گفت "محمود منه باغيشلا ... بوگون نمنمنه يديم .... بيلميرم نولده " : ))))) که فارسيش ميشه محمود ببخش من رو . نميدونم امروز چي خوردم . نميدونم چي شد .... بعدش هم سريع ميره دستشوئي !!!! حالا محمود نميدونه بخنده يا نخنده ... ما که ولو شديم رو زمين و همينطوري داريم ريسه ميريم. اونم يکي ميخنده و يکي ميگه زشته .... اومد همه ساکت شين ها !!!!! پس فردا صبح زود .... تو وگاس. ما پسر ها تو يه اتاق هستيم. محمود بيداره ... من مثلن تازه پاشدم. برديا خوابه. احمد هم بيداره. محمود که سرش رو اونور ميکنه ... من دستگاه رو زير تخت ديشب قايم کردم ميفشارم و ميگوزم. بعدش هم خواب آلوده ميپرم ميرم دستشوئي .... ولي مگه ميتونم جلوي خنده ام رو بگيرم. صداش ميپيچه تو طبقه !!!! برديا هم مثل اينکه اصلن نشنيده. عصرش تو ماشين .... من و برديا و رعنا و ريحانه هستيم. به رعنا ميگم که صداي ضبط رو کم کنه که من واضح بگوزم. ترافيک که شروع شد ... اعلام کردم که من 10 دقيقه ديگه ميگوزم. دقيقه 11 برديا ميگه ... بلوف زدي و اينا .... نميزارم حرفش خشک شه و دکمه رو فشار ميدم. ماشين ميره رو هوا !!!!!!!!!!!!!!!!!!!! ميگه پس صبحي هم تو بودي !!!! ميگم آره و مسئوليتش رو هم قبول ميکنم : )) روز آخر به محمود ميگيم و من هم اينجا به برديا. ولي خدا نيامرزه کسي که اينرو درست کرد .... من دنده هام جابجا شد بسکه خنديدم. رسمن دو دفعه شاش بند شدم بسکه خنديدم. خيــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــلي خنديدم.
Wednesday, January 14, 2004
يادته که بهم گفتي که ميخواي پسر باشي ؟
دليلت هم که يادته ؟ من خوب يادمه ................. حسادت .... حسادت. من خوب ميفهميدم که تو اون خونه چي ميگذره و چقدر دلت ميخواست که آزاد تر بوديم. لعنت ... بايد همون موقع کار رو تموم ميکردم. لعنت ... به هر چي که آخرش "سالاري" داره. لعنت ... به اوني که نميفهمه ! تو هم ميفهمي که من تو اون خونه چي ميکشيدم ؟ بگو که ميفهمي. ميدونم اون روز مياد که ديگه نخواي پسر باشي.
Tuesday, January 13, 2004
اين دفعه ميريم سراغ لاس وگاس ............ چي .... لاس وگاس!
من قبل ازاينکه از اينجا راه بيفتم بهم گفته بودن که ميبرنم لاس وگاس. قند تو دلم آب شده بود. مگه ميشد با اون همه کارتون و فيلم که ديده بودم از اين کازينو ها غنج نره اين دل صاب مرده ام !!!! اون همه کارتون که توش باگز باني ميره پوکر بازي ميکنه يا جک پات رو ميبره !!! باهاشون زندگي کرده بودم من. دو تا از دائي هاي بابام هم اونجان .... يعني اونجا کار ميکنن .... من تا حالا نديدمشون اگه راستشو بخواين. فقط هم يه دفعه با هر کدوم حرف زدم. خلاصه اين دو تا دليل رو هم من رو کلي تحريک ميکرد که منتظره لحظه فرود هواپيماي خودم تو لاس وگاس باشم. با کلي دنگ و فنگ و مشنگ بازي و از اين حرفا .... صبح ساعت 11 از لس آنجلس رفتيم به سوي لاس وگاس. کلي هم تو راه معطل شديم .... خيلي شلوغ بود ... همه داشتن به مناسبته سال نو ميرفتن اونجا. طرفاي 6 بود که رسيديم اونجا .... قرار بود که 4 ساعت بيشتر راه نباشه ها ولي نميدونم يهو چرا اين همه طولاني شد ! تو يه واحه !!!!!! نزديکيه وگاس واستاديم که هتل بگيريم چون عمه جان ميگفت که وگاس محاله که بتونيم که هتل پيدا کنيم. اونم مثل اينکه از دائي جانش شنيده بود. خلاصه با هزارتا بدبختي دو تا اطاق درپيت تو بخش سيگاري ها پيدا کرديم که تازه گرون هم بودن. ديگه چاره اي نبود و نبايد که دست دست ميکرديم و اتاق ها رو گرفتيم و وسائل رو چپونديم توشون و زديم بيرون به سوي وگاس. از دور انگاري که تو صحرا برات يه خورشيد گذاشتن داره ميتابه. روشنه روشن ......................... واحه که ميگم ممکنه باور نکنين ولي خود خودش بود. يواش يواش به شهر که رسيديم .... تازه فهميدم که اين همه وگاس وگاس ميکنن دليلش چيه. آقا هتل رو از بيرون که نگاه ميکردي دلت ميريخت پائين از عظمتش. نه اينکه گنده باشه ها .... خوشگل بود. فقط خوشگل!!!! اصلن تصورش هم نميرفت تو ذهنم که بتونن بسازن يه همچين چيزي !!!! رفتيم تو اولين هتلي که ميتونستيم ومفتي پارک کرديم و پريديم تو : )) هر هتلي يه ساختمون داره براي کازينو و بازيهاي کامپيوتري و احيانن قسمتهاي تفريحيه ديگه و يه جاي جداي ديگه براي اتاقهاي هتل. کازينو ها همه شلوغ و پر از سرو صدا و دود ..... همه از دم يا داشتن سيگار ميکشيدن و يا اينکه يه ليوان قد پارچ گرفته بودن دستشون پر از آبجو و داشتن قلپ قلپ آبجو ميخوردن. هوا اينقدر دودي بود که من نيازي به اينکه خودم سيگار بکشم نداشتم و به اندازه کافي داشتم مستفيض ميشدم : ) به محض اينکه رسيديم تو مثل اين کازينو نديده ها پريديم سراغ دستگاه هاي slot machine و شروع کرديم به فنا دادنه پولهاي بينوا. Jackpot که ديگه ميدونين چيه ؟؟ معمولن دو نوع ماشين بود .... يا 5 سنت بود يا 25. خب جايزه اش هم همينطوري بود ديگه. مثلن يه ماشين 25 سنتي ميتونست تا 1 ميليون دلار بهت برگردونه ! همون شب چون تازه کار بوديم و فقط عشق سکه انداختن داشتيم هر چي پول خورد زير 20 داشتيم رو داديم رفت و بجز پسر عمه کوچيکم که يه 35 دلار برد کسي چيزي نبرد آنچناني. رفتيم سراغ arcade اش که خب دست کمي از يه شهر بازي نداشت .... حتي توش برات roller coaster رو سيموله کرده بودن !!! اونجا هم کلي بازي کرديم و قرار شد که براي آتيش بازي سال نو بريم تو خيابون. متاليکا يه کنسرت مجاني داشت تو يه خراب شده اي وسط شهر .... قرار شد برسيم اونجا ولي اينقده شلوغ بود خيابونا که تا بخوايم برسيم اونجا نصفه شب شد و پوکيديم. تو خيابونا ملت مست و خراب راه افتاده بودن و فقط ميخنديدن. اصلن نميذاشتن که تکون بخوري. هر کي بهت ميرسيد يا يه سلام غليظ ميکرد که ار خنده ميمردي يا اينکه پاتو لگد ميکرد و يه فحش هم دنبالش. خلاصه عوالمي بود. شهر که نه مثل روز ولي روشن بود ..... همه جا تابلو بود و چراغ و تبليغ. از همه باحالتر هم يه سري تابلويه خيلي بزرگ بود ماله يه کلاب که مخصوص gay ها بود. فکر کنم براي سال نو مراسم شکرگزاري از همديگه داشتن آخرشب. فکر کن يه تابلو 10 متر در 5 متر ..... 10 تا مرد لخت .... خندان و شادان .... بهت لبخند بزنن.هر جا هم که بري هي بهت اين لبخنده رو بزنن. آخرش تو هم ميزني ديگه اون لبخند رو : ) پليس هم که پپه بود. ماموراي پليس بدتر از پليس هاي ما فقط واستاده بودن و با دخترا عکس ميگرفتن !! از جلوي هر هتلي که رد ميشدي حتمن توش دو سه جفت عروس دوماد ميديدي !!! مگه ميشه اين همه آدم مست کنن و به سر هيچ کدوم نزنه که عروسي نکنن تا دم غنيمته ؟ دوست محشرمون Britney spears هم اونجا بوده اونشب و عروسي کرده که ما شرمنده نرسيديم به حجله. ما که ديديم به کنسرت نميرسيم گفتيم بريم تو يه هتلي و دوباره شانس رو امتحان کنيم شايد بخت اومد. بهمون گفته بودن که سر سال نو ماشين ها طوري برنامه ريزي ميشن که بيشتر برنده شي. نشد ولي. ساعت 2 هم گذشته بود که رسيديم به هتل خودمون و .............. فردا صبح بعد از يه سري ماجرا ها قرار شد که ما پسرا تا دخترا آماده نشدن بريم و arcade بزنيم. رفتيم و يه ساعتي که بازي کرديم از 35 دلار ديشب فقط 10 دلار مونده بود که اونم قرار شد بزنيم به زخم jackpot . نشستيم پشت يه سري ماشين خاص و ده دسته رو بکش : ))) آقا ما اين چند تا ماشين رو بدبخت کرديم بسکه ازش سکه کشيديم بيرون. پول هتل و بنزين و قهوه و ناهار و arcade و هر چي بگي رو در آورديم از اين ماشين ها : ) از طريقه اومدن عدد ها يا علامت ها ميفهميديم که اين ماشين زود جواب ميده يا نه .... اگه ميداد که ميشستيم پشتش و تا جواب نميگرفتيم پا نميشديم. به محضه اينکه پول قلنبه هم ازش ميگرفتيم ميرفتيم سراغ يه ماشينه ديگه. تو تا موقعي که پشتش نشيني نميفهمي که من چي ميگم. اين سکه ها که از ماشين ميفتن پائين و جرينگ جرينگ ميکنن همچين صداشون تو گوشت ميمونه که صداي سه تا کنسرت chevelle نميمونه. دلت ميخواد که يه پول بدي و فقط برات صداي سکه در بياره. اينقذه ذوق ميکني وقتي برنده ميشي .... حتي دوتا سکه ! هميشه هم لامصب نگرت ميداره .... بارها و بارها شد که سکه آخر رو که انداختم بهم 10 تا يا 20 تا جايزه داد و اينطوري مجبور ميشدم که بازم بشينم. مقدار سکه که زياد باشه .... دلت ميخواد همه رو بغل کني. نه اينکه پولش زياده ها .... فقط براي اينکه شانس داشتي. البته چيزاي ديگه هم بود .... معمولن ميز ميشستن مردم که يا پوکر ميزدن يا blackjack و يا رولت. من با اينکه همه شون رو بلد بودم ولي تخم نکردم که بشينم .... هم چيپ هاشون گرون بود و هم اينکه تا من بخوام ياد بگيرم که سر ميز چي کار باس بکنم احتمالن 200 دلاري از دست داده بودم. البته 200 براي من زياده ها .... وگرنه به چشم ديدم که يارو 1000 دلار کاشت رو ميز رولت و همه شماره ها رو به جز چند تا پر کرد. ..... و فکر ميکنين چي ؟؟؟ يکي از همون شماره هائي که نذاشته بود اومد و همه اش پـــــر! 200 دلار 200دلارميومدن رو ميز پوکرو dealer سه سوت همه شون رو جمع ميکرد : )))) تازه اينکه اگه سر ميز يا ماشين نشسته باشي .... برات همه چي مجاني سرو ميکردن ! فقط کافي بود مي گفتي چي ميخواي. يه دختر خوشگل ميپريد و برات مياورد. تو هم بايد يهش tip ميدادي که بازم بياد .... ميتونستي مثل ما هم ندي و فقط جات رو عوض کني. دليله اين کار هم که کاملن واضحه ... تا موقعي که مجاني باشه برات مشروب .... .تو هم هي ميگي که برات بيارن .... مست تر که ميشي بيشتر به اين اعتقاد پيدا ميکني که داري شانس مياري! و همه پولت رو ميبازي تا قرون آخر. اصلن يه کارت بهت ميدادن که مثل credit card ميکردي تو دستگاه و فقط از حسابت مستقيم بر ميداشت و ميذاشت اگه احيانن ميبردي. ديگه لازم نبود که آرنج هاي نازنين رو خسته کني و سکه بندازي : ) خلاصه که دنيائي بود .... بايد ديد. هتل هاش که نگو .... هرکدوم يه شاهکار معماري. يکي کلي مجسمه داشت از رم قديم. سر ساعت هم مجسمه هاش بيرون ميومدن و آواز ميخوندن برات ... يه چيزي شبيه تئاتر. يکيش شبيه ونيز درست شده بود. طبقه سومش رو رودخونه ساخته بودن که توش قايق بودو ميتونستي ride رو سوار شي ... راننده قايق هم برات آواز ميخوند. هتل هاش سقفشون نقاشي شده بود .... ابرهاش هم راه ميرفتن .... ساعت 10 ميرفتي تو و فکر ميکردي که 5 عصره. يکيش مثل باغ وحش بود .... آکواريوم هم داشت و آقا چه ماهي هائي. اون يکي مثل برج ايفل بود ... يکي هم بود که مثل اهرام ثلاثه بود .... آسانسور هاش هم اريب ميرفتن بالا و ميومدن پائين. خلاصه خيلي قشنگ بود. دمشون گرم. آخرين چيزي که بايد بگم اينه که در لحظه آخر که داشتيم ميومديم . نميدونم عمه ام کجا رفته بود .... من به خودم گفتم که من بزار اين چند تا سکه رو هم خرج کنم بره. نشستم پشت يه ماشينه 5 سنتي. چند بار تا مرز ورشکستگي رفتم ولي بازم بهم جايزه داد. در آخرين لحظه که همه رسيدن اونجا و داشتيم ميرفتيم به من 1440 تا سکه جايزه داد !!!!! قانون اينه که اگه از هزار تا بيشتر شه دستگاه بهت نميده بلکه بايد مامور بياد و وارسي کنه. اول از همه يه زنه اومد و ID همه مون رو ديد که مبادا زير 21 سال نباشيم. ميدونين که زير 21 نبايد حتي پشت دستگاه بشينه و اگه برنده شه هم بهش نميدن. بعدش هم يارو رفت با رئيسش اومد و کلي حساب کتاب کردن که ببينن چقدر بايد بهم بدن : ) ما هم کلي خوشحال شده بوديم .... نه فقط براي پولش که اون 75 دلار بيشتر نبود. بلکه براي اينکه بالاخره اونفدري برديم که يکي بياد بهمون نقدي بده و بتونيم الکي اون وسط داد و بيداد کنيم. هر کي نميدونست فکر ميکرد که يه هزار دلاري برديم. ميگم که احساس خوبيه ! اينم من و وگاس .... دائي ها رو هم نديدم ... نشد. رفتيم تو مغازه و بعد از کلي ادا در آوردن و اينکه من اون کت رو ميخوام و اينا گفتم که من فقط از سيروس ميخرم اگه بياد !!! يارو هم زرتي گفت که سيروس امروز آفه! حالا ديگه مجبوري باس برم يه سر ديگه اونجا که دائي ها رو ببينم ديگه .مگه نه ؟ آرررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررره بباي
Monday, January 12, 2004
هیشکی اونقدری من رو نمیشناسه که این شعر میشناسه. اصلن من نمیفهمم که چطوری این chevelle رو قبلن کشف نکرده بودم.خلاصه که ازدست ندینش.
مخصوصن Two sided time, Your rebirth can't hurt, Branch out behind, the pain. باید تقدیمش کنم به کسی ؟؟؟؟ خب تقدیم میکنم به خودم.
Sunday, January 11, 2004
چطوره که با Six flags شروع کنيم.
شهر بازي که رفتين حتمن ؟؟؟؟ اينجا يه چيزائي دارن مثل شهربازي خودمون. ميدونم ميدونم ...... به خوبي شهر بازي خودمون که نميشه ولي خب از هيچي که بهتره. مثلن مگه ميتوني هيجان گوريل انگوري رو با ماله اينا مقايسه کني. آدم خوابش ميگيره تو ماله اينا اصلن. خب يه سري از اينا هست که همه جاي آمريکا هستن ..... زنجيره اي ان. مثلن همين Six flags يا Disney land .... اينا ديگه آخرشن. يعني يه جائي درست کردن که فقط توش از اين بازي ها هست عينهو شهربازي. بجز اينا که خب معلومه .... بعضي وقتا تو يه جاهاي پرت و پلائي يه سري ترن هوائي ميبيني که شاخ در مياري.البته اينجا بهش ميگن Roller Coaster مثلن يه دونه تو لاس وگاس هست که از وسط ساختمون در مياد و دوباره ميره تو ساختمون.به اين ترتيب تو يهو ميبيني که زير پات پر ماشينه !!!!! دو تا بغل هم هستن ..... دوباره تو لاس وگاس .... بالاي برج 100 متري. فکر کن تو همين طوريش 100 متر بالا هستي. اونم 100 متر ديگه ميبرتت بالا و ميپيچونتت. تصوري دارين ؟؟؟؟؟ خب ما رفتيم Six flags – Magic mountain تو کاليفرنيا .... از دو روز قبلش کل کل شده بود .... اينا ميگفتن شما پسر ها ميترسين که سوار شين. دليلشون هم منطقي بود .... ميگفتن ما از بچگي با اينا بزرگ شديم ولي شما ها دفعه اولتونه. ماکزيمم چيزي که من سوار شده بودم .... اون ترن هوائيه تو پارک ارم بود و اون rideهاي تو پارک آبي. الان که فکر ميکنم ميبينم که بچه شش ساله هم اون زيادشه. با اون همه کل کل ..... از دور که ديدم پارک رو ...... ويـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــژ پيلي ميلي ها همه ريخت .............................. قيافه اش که وحشتناک بود. رفتيم تو ..... فکر کنم که يه چيزي حدود 15 تا ride مختلف داشت که چند تاش بسته بودن. به هر چيزي که اينطوري براي تفريح باشه ميگن ride حتي اگه ماله استوديو باشه که فقط ببره بچرخونتت. يه سري ride هاش که بهتر بود رو انتخاب کرديم و براشون fast ticket گرفتيم که مثلن خير سرمون خارج از صف بريم سوار شيم. اول ميخواستيم سوارX شيم ولي صف رفته بود تا سقف ....يه دوسه ساعتي که الکي علاف شديم ..... سوار اوليش شديم که اسمش Viper بود .... يعني چي .... يعني همه چيت رو wipe ميکرد ميرفت ديگه. بعدش رفتيم Goliath که ميگن آخرش بود. خيلي حال هم داد انصافن. بعدش هم Colossus که خب اصلن ديگه حساب نميشد و دوباره goliath و Déjà vu و ..... اينجا زنگ خورد و تعطيل شديم. ولي خيلي جالب بود برام ..... خب دهاتي ام ديگه. يارو 100 متر ميبرتت بالا و با سرعته 120 ميندازتت پائين. هميشه هم drop اول از همه بدتره .... تا اونجا که ميتونسته بردتت بالا و ولت ميکنه. هميشه drop اول از همه بلندتره .... اصلن همه کيفش به drop اولشه. مثلن ماله X اوليش برعکس هستي .... يعني يهو با کون ولت ميکنه رو هوا. حالا روزي که ما رفتيم هوا بادي بود .... و باد ميوزيد. براي همين دو سه تا از ride هاش رو بسته بودن. تمام آبي ها رو بسته بودن ..... banjee jumping اش رو بسته بودن که من دلم خيلي ميخواست برم. يه دونه داشتن که عمودي ميبردت بالا و ولت ميکرد. اونم به خاطر باد بسته بودن ...... superman رو ميگم. Dive devil که همون banjee jumping اش ميشه رو بايد دوباره برم امتحان کنم. ولي خيلي خوش گذشت ..... البته شلوغ هم بود ولي ما 5 تا سوار شديم. يه بنده خدائي که fast ticket نخريده بود بهمون گفت که 5 ساعت تو صف بوده که برسه به سر صف و سوار شه. حالا چي اينجا حال ميداد ..... ميگم. رسم اينه که اگه کسي خيلي دلش ميخواد که ثابت کنه که نميترسه بايد که دستاش رو بالا بگيره تو کل ride و نياره پائين. من که اوليش و دوميش رو تازه داشتم قلق ميکردم ..... ولي از سوميش سعي کردم که دستامو بگيرم بالا. يه جورائي هم جواب ميداد ها. ولي تا ميرسيدم دم تونل هاش يا يه جاهائي که بالاش چيزي آويزون بود. اصلن ناخودآگاه ميومد پائين. مثل اون موقع ها که تو ماشين ميشيني و سقف ماشين ميره که بخوره به شاخه درخت و سرت رو ميکشي پائين .... اينم مثل همون بود. خيلي خيلي خيلي حال داد ...... اينم يه تجربه بود ديگه برام. حالا چشات رو ببند ..... فرض کن که با 120 تا سرعت داري از 100 متري مياد پائين. شيب هم 75 درجه. دستات رو هم بگير بالا ...... ديدي پوست صورتت داره کش مياد .... face lifting ..... عضله هات دارن ميپيچن تو همديگه نه ؟؟؟؟ دلت هرتي ميريزه پائين ؟؟؟ بالا آوردي ؟؟؟ اَه ... پَپه!!!!! بابا تو هم که ترسو اي که. حالا خودم هم عکس دارم ازش ها .... اگه دوربينم به دستم برسه. بباي
Saturday, January 10, 2004
امروز دلم ميخواد که يه دقه سکوت کنم.
نه ميخوام که سه دقيقه سکوت کنم ...... خوشحال ميشم که با من همراهي کنين.
اينجا تو تلويزيون يه چيزي تبليغ ميکنه ..... يه دختره از اين چشم بادومي ها براي American Idol آواز ميخونه. انصافن هم اينقذه بد ميخونه که حال آدم بد ميشه .....
اون سه نفر مجري هم هر چي به ذهنشون ميرسه بار يارو ميکنن. ما هم ميخنديم .... بسکه مسخره اس. حالا مشکل چيه ؟؟؟؟ من صد بار گفتم که اين يارو خيلي مسخره اس ..... هيچي بيشتر نگفتم. امروز برگشته ميگه .... اين که اينطوري ميخونه و نميفهمه که بقيه بدشون مياد .... حتمن مغز تو کله اش نيست که اينطوري ادامه ميده !!!!! ميگم نميشه اينطوري قضاوت کني .... مثلن اگه pantera هم بياد بخونه هيشکي خوشش نمياد. ميگه يکي رو بگو که از اين خوشش مياد ؟؟!! ميگم خودش ! ميگه بجز خودش ... ميگم نميدونم ولي شايد باشن کسائي که خوششون بياد مثل من که از pantera خوشم مياد. ميگه نه ديگه حتمن هستن چون تو ميگي !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! ميگم من اينو نميگم ميگم من و تو نميتونيم قضاوت کنيم. هيچي نميگه ولي اين به اين مفهومه که ديگه داري زياد تر از حد کس شعر ميگي و من نميخوام که جوابت رو بدم. حالا انصافن و مرامي .... حرفه کدوممون ؟ آخه کسي که براي ديگران و سليقه ديگران ارزش قائل نيست چطوري ميتونه که انتظار داشته باشه که بهش و عقايدش احترام بذارن آخه. اين يه مورد نيست ها .... کار هر روزمون اينه. فقط مثال بود. منم بالاخره تا يه روزي دووم ميارم .... کسائي که ترکيدن من رو ديدن ميدونن چي ميشه.
Wednesday, January 07, 2004
خب نميتونم بگم که خود ايرانه ..... شايد بهتر باشه که بگم از همه جا به ايران نزديکتره.
واسه اينکه هيچ جا خود ايران نميشه ولي لس آنجلس .... خب نزديک بود. يه جورائي وقتي داري راه ميري تو خيابون ها و يهو يه تابلو ميبيني که روش به فارسي نوشته که قنادي شاهرضا .... نه تنها شاخ در نمياري بلکه کلي هم خوشحال ميشي. حالا اينکه هيچي!! ميپيچي تو يه خيابون .... با اينکه بهت گفتن که توش پر مغازه ايرانيه ولي وقتي با همين دو تا چشمات ميبيني کف ميکني خب. انگاري رفتي ميرداماد که مغازه هاش هم کي در ميون ايروني خارجي نوشتن. ميري تو داروخونه ..... ميبيني که بهه .... آقايه دارو فروش داره با دختر عمه ات فارسي حرف ميزنه. ميري تو قنادي .... دوهزار کيلو شيريني خشک و خامه اي و کيک يزدي و زولبيا و رولت و کشمشي و بستنيه اکبر مشتي و فالوده سفارش ميدي .... دلت هم غنج ميزنه براي موقعي که ميخواي بخوريشون. داري به دختر عمه ات ميگي که اين دختره که اين طرف واستاده چقدر خوشگله که يهو دختره شروع ميکنه به فارسي حرف زدن و مجبور ميشي که بقيه حرفت رو فقط مزه مزه کني. يه کادو خريدي .... ميبري بدي يه جا کادو پيچش کنن. تا يکم دور ميشي ميبيني که دختره که دادي بهش بسته رو داره به اون يکي ميگه که اينا هم ايرانين !!!!! ميري يه کافه به اسم کافه حبيبي .... قراره که عربي باشه ... ولي داري ميبيني که بابا موسيقي ايراني گذاشته و دختر پسر هاي ايراني هم که انگار که ديگه از قحطي در اومدن و ريختن وسط. دوستات رو ميبيني که از سان فرانسيسکو اومدن اونجا .... بسکه که کافه هه معروفه به ايراني بازي. تو mall که راه ميري بايد حواست باشه که زيادي فحش ندي .... از هر سه نفر حداقل يکيشون ايرانيه. ارمني هم زياد بود .... فکر کنم از ايراني ها هم بيشتر بودن .... ولي اونا اگه ايران هم متولد شده بودن نميگفتن که ايراني هستن !!!! شهر .... خب قشنگ بود .... ولي اگه تو اين فيلما ديدين که دو طرفه خيابوناش درخته نخله و وسطش بولوار داره .... بايد بگم که اصلن هم اينطوري نيست. شايد تو حومه شهر بتونين اون رو پيدا کنين. اگه يکم از شهر دور شين .... اون تپه هاش .... مثله پارک طالقانيه : )) رانندگي که نگو ..... ايرانه آقا ايران .... بپيچ جلوش برو. آب و هوا قرار بود که عالي باشه .... ولي تو بگو ما اينفذه آفتاب ديديم نديديم. مثلن رفته بوديم که ساحل ببينيم. ولي عوضش حسابي رفتيم خيابون گردي .... کلي جاي قشنگ داره که خب ما همه اش رو نديديم .... آخه بايد يه چيزائي هم باشه که دفعه ديگه برم ببينم مگه نه ؟؟؟؟ بقالي آقا .... بقالي داره اونجا. عوضه اينکه پاشي لباس بپوشي و بري مارکت .... با شرت ميري او بقالي عباس آقا و نون بربريه تازه ميگيري ... بربري دوست نداري .... سنگک ميگيري .... نشد ؟؟؟ لواش! کله پاچه دوست داري ؟؟..... اونجا دارن !!! حليم هم دارن صد البته ! اونجا بهتر از اينجاس ؟؟؟؟؟ خب اين سواله سختيه. ميگن اگه مجرد باشي يا اينکه لااقل بچه نداشته باشي اونجا خوبه .... مخصوصن اگه غير قانوني باشي ميتونن راحت برات کار جور کنن. ولي محيط خرابه !!!!! تا قبل از دانشگاه تقريبن هيچ آموزشي وجود نداره .... پرورش هم که هيچي. اينجا باز وضع يکم بهتره .... ميتوني بري مدرسه خوب ... دور از مواد و الکل و اينا .... ولي خب ديگه. سخت هم هست. بگذريم .... بازم به اين بحث ميرسيم. بباي
Tuesday, January 06, 2004
من برگشتم ....
ولي برام سخته که بعد از اون دو هفته خوبي که اونجا گذروندم اينجا بازم تنها زندگي کنم. حالا مينويسم که اونجا چه خبر بود و چي کارا کردم اگه عمري باقي باشه ..... اگه باشه. چيزائي ديدم و شنيدم که خب شايد بازگو کردنشون بد نباشه. حداقل براي خودم. دلم براي خيلي ها تنگ و تيلي شده ..... ببين اوضاع چقدر درامه که دلم به چت کردن خوشه : )))))))) عکس هم دارم زياد که يواش يواش اگه هول ندين .... دوستتون دارم و از اين حرفاي الکي ديگه. بباي
|