<body bottommargin="0" leftmargin="0" rightmargin="0" topmargin="0" marginheight="0" marginwidth="0" bgcolor="navy" link="navy" vlink="navy" alink="navy">




آفرودیت




صفحه اصلي
June 2010
May 2010
April 2010
March 2010
February 2010
January 2010
December 2009
November 2009
October 2009
September 2009
August 2009






Sunday, January 30, 2005

Suffer
از کجا شروع کنم آخه ...
از اينجا که همه هفته انرژي ايم رو جمع ميکنم تا شنبه بشه بتونم بهش با خيال راحت زنگ بزنم و وقتي گوشي رو برميداره از همون لحن صداش ميفهمم که بازم دلش تنگ شده و بي حوصله اس .... ناخودآگاه واميرم. نميدونم چي بگم ديگه !!!! الکي يه ساعت کشش ميدم قضيه رو ولي خب ميدونم و ميدونه که اينا همه اش الکيه.
يا ميخواين از اونجاش بگم که همه منعش کردن که وقتي با من حرف ميزنه يه وقت نگه که دلش تنگ شده که من هوس نکنم برگردم .... يا ميخواين کلش رو بگم که بهش پيشنهاد ميکنن که 4 سال صبر کنه تا من درسم تموم شه و مثل بچه آدم برگردم.
ميخواين از اين بگم که هر ننه قمري ميرسه ميگه آره جاش خالي نباشه و يا اينکه چرا کارتون اين همه طول کشيده و چرا نميري و چرا نمياد .... بابا به پير به پيغمبر اين اسمش همدردي نيست ... اين همون کارد رو تو زخم چرخوندنه .... من اگه جاش بودم داد ميزدم خفه شين که نميخوام ديگه صداتون رو بشنوم.
ميخواين از اينجا بگم که هر دفعه من رو ميبينه شروع ميکنه به جوک گفتن در معايب اينکه چرا زن داري و شايدم زن داريم هممون ... من همون قسمت اولش رو ميچسبم. که اونم دست پر نمکش رو ميزاره رو زخم و خوب فشار ميده که آبلمبو شه.
فشار روش زياده ... درکش هم سخته. ميگم تو درک نميکني ... تو هم مثل معمول ميگي که دارم کس ميگم. باشه تو ميفهمي !!!!
دلم ميخواد زنگ بزنم تهران و داد بزنم که بسه ديگه .... نميخوام هيچ کدومتون هيچ کلمه ديگه اي تو اين زمينه بگين. ولي ميدونم که اين کار فقط موقعيت رو براي اون خراب ميکنه ....
هر چند که آخرش اين منم که اينجا دارم حالش رو ميبرم و سختيهاش رو اون ميکشه.

همه اين ها رو شنيدين .... ولي اينم بشنوين که فرداش زنگ ميزنه که از دلم در بياره. همه حرفام رو ميشنوه و کلي تشويقم ميکنه .... دارم ميشنوم که گريه ميکنه ولي به روي خودش نمياره. ميگم چرا گريه ميکني هرچند که خودم ميدونم چرا ... سريع خودش رو جمع ميکنه و ميگه نه زياد ناراحت نيستم.

درک کردنش يکم مشکله .... چطوري بگم. براي من هم سخته چه برسه به شماها. احساس همدرديتون رو هم بکنين تو کونتون که هيچ حال ندارم بشنوم. هر وقت تو اين موقعيت گير کردين بياين با هم همدردي ميکنيم.