|
آفرودیت |
صفحه اصلي |
Sunday, February 27, 2005
riiiiiiiiiiiiiiiight
من واقعن لذت ميبرم وقتي که ميبينم که دوستان اين همه فداکاري و مرام دارن و ايثار رو به اوج ميرسونن و با همه دردسر هائي که سر راه هست يه کامپيوتر جمع ميکنن و به همراه وب کم و همه بند و بساط مورد نياز براي چت و گفتگو و لذت بردن و ديدن و اينا براي خانواده دوست نو رسيده به آمريکامون ميبرن ...
اين همه مرام ترکوندن .... خب جاي دوري نميره تلافي ميشه !!!! خب در عوضش من يه چند ماهيه که التماس ميکنم به بعضي ها که يه مودم ناقابل بردارن و برن نصب کنن که ما هم از اين فيض ها ببريم که خب مثل اينکه هنوز نوبتش نشده. شايدم جمع کردن يه کامپيوتر دردسرش کمتر از نصب مودم باشه ... از اين مقوله زياد سر در نميارم. فقط نميدونم اين تاثير ته چين بوده که اين امر به اين سرعت انجام شده يا اينکه عوامل داخلي و خارجي هم کمک کردن .... اگه ته چين بوده تورو خدا به منم بگين ... فکر ميکنم از اون دو طبقه يکي بالاخره پيدا شه که بلد باشه ته چين بپزه.
Wednesday, February 23, 2005
God's memo
تو موقعيت کشتي شکستگي موندي تا حالا ....
يا همون اره هه .... ياد خدا و نيروهاي ماوراالطبيعه افتادي حتمن ! تا حالا فکر کردي که خيلي زشته که وقتي مشکل داري ياد خدا ميکني؟ تا حالا فکر کردي که ممکنه خوشش نياد ؟ اگه ميخواي ياد کني هميشه ياد کن .... نميخواي هم که هيچي.
Feminism
شعور سطح داره .... درجه داره.
اگه کاملن بي شعور باشي اعتقاد داري که مرد ها همه کاره هستن و مرد سالاري استاده. اگه يکم شعور داشته باشي ... دم ميزني از فمينيسم و زن سالاري و استقلال و "هر کي ميتونه همه کار رو خودش تنها انجام بده " اگه شعورت يکم ديگه سطحش رفت بالاتر قاعدتن بايد درک کني که همه چي با تفاهم و اتحاد و همبستگي و دوستي حل ميشه و فمينيست بازي در آوردن و مردسالاري کردن هيچ نتيجه اي بجز گره در کار انداختن نداره. توئي که ادعا ميکني زن ها بايد استقلال داشته باشم و بالقوه ميتونن هر کاري رو خودشون انجام بدن ... ميخوام ببينم موبايلت رو ازت بگيرن و تو جنگل ولت کنن چيکار ميکني ؟ آيا به مردي که حاضره بهت کمک کنه پشت ميکني به خاطر اينکه فکر ميکني خودت ميتوني هندل کني قضيه رو ؟ يا اينکه شرافتت رو ميزاري زير گيوتين و ازش تقاضاي کمک ميکني ؟ من شخصن فکر ميکنم که جفتش نهايته حماقته ! اگه پشت کني و بميري يا اگه رو اصول اخلاقي خودت پا بذاري و تقاضا کني! همفکري هميشه ميتونه مثمرثمر باشه ... ميدونم که کساني هم هستن که از اين سواستفاده ميکنن ولي اين دليل نميشه که کل قضيه رو زير سوال ببري. نه فمينيسم مشکل رو حل ميکنه و نه غرور مرد سالاري ... دو تا سر هميشه بهتر از يه دونه کار ميکنن .... اين نظر منه ... نظر تو چي ؟؟؟ مهم نيست برام چون تو هنوز تو پيچ و خم فمينيسم موندي و خودتم نميدوني که چي داري ميگي !
Tuesday, February 22, 2005
Awkward Love
من از عشق متنفر بودم ولي وقتي اومد سراغم نتونستم ردش کنم .....
من از وابستگي به هر نوعش متنفر بودم ولي مگه ميشه براي هميشه مستقل بود .... من از پيوند متنفر بودم ... ولي وقتي پيوند ميخوري نميفهمي و وقتي که ميفهمي ديگه نميتوني ازش دل بکني .... من از دوست داشتن متنفر بودم به خاطر دل کندنش ولي انتظار لحظه هاي خوش تنفرم رو به حسرت تبديل کرده که بکشم و بکشم و بکشم ..... لطفن ... لطفن ... لطفن براي اين پست کامنت نذارين. راحت بگم نميخوام نظرتون رو بدونم.
Monday, February 21, 2005
Obvilion
فراموشي .... فراموشي
کاشکي ميتونستم راحت همه چي رو فراموش کنم ... هر روز صبح که پا ميشدم ... خودم رو وصل ميکردم به يه EEPROM و برنامه دلخواهم رو تو خودم لود ميکردم .... اون وقت ديگه هيچ چت و مسنجري هم تو کار نبود ... ادامه بک آپ ديروزم رو ميگرفتم و مثل بچه آدم ميشستم کارم رو ميکردم. نميشه .... کل ماجرا من رو فقط شايد 2-3 ساعت نگر ميداره و بعدش بازم هجوم افکار و خيالات. فرداش هم که hang over استاده .... يه چيز قوي ميخوام که بندازتم .... نه از نظر بدني که از نظر مغزي ... قشنگ يه ماه خودم رو فراموش کنم .... احساس ميکنم که مثل اين مريض هاي تو فيلم هاي هاليوودي شدم .... دپه دپ ! به سلامتي .... تا ماه ديگه ..... نه به سلامتي تا سال ديگه شايد .... به سلامتي !
Sunday, February 20, 2005
I fuck don't wanna be a mediator
همين يه مورد رو کم داشتم که اون رو هم تکميل کرد و بهم داد ....
ديگه هيچي نميخوام .... ميترسم که هرچي بگم يکي به بدبختي هام اضافه شه ... من نميدونم ... من مترسک بودم اون وسط ديگه نه؟؟؟؟ بدم مياد از اين حرکت که من رو بندازن جلو و بعد که من حرف زدم جور ديگه اي رفتار شه .... هيچ توجيهي نميتونه اين رو براي من قابل قبول کنه حتي اين کس شرکه خب اون موقع طرف رو نميشناختم!!!!!!
Friday, February 18, 2005
Me, say unfortunate ... what about you!
نه فکر نکنم که منظورم اين بود که نميدونيم چيکار ميکنيم ...
تا اونجا که به من مربوطه ... دارم اينجا زندگي ميکنم. درسم رو ميخونم که حدس ميزنم که اين بعد ها موجبه تغييراته زيادي تو زندگيم ميشه ... مگه تو اينطوري فکر نميکني ؟ اگه اينطوري فکر نميکني چي فکر ميکني ؟ ولي پرسشه اصلي اينه .... اگه قراره دنيا همه اش به روحيه خودمون بستگي داشته باشه و به قول معروف با يه لقمه نون هم شاد باشيم و غمي نباشه ... که خب داشتيم پيش رضا کار ميکرديم ديگه ... مگه غير از اينه ؟؟؟؟ چي مارو کشونده اينجا ؟؟؟؟ حسرته چيزاي نداشته ؟؟؟؟ حرص به ماديات بيشتر ؟؟؟؟ تعلق به علم ؟؟؟؟ اين آخري خيلي به نظرم مضحک مياد ... ولي شايدم باشه ! انيويز به قول اينوريا .... تحت هر شرايطي که باشم سعي ميکنم بهترين کار ممکن رو بکنم و بهترين باشم. اين مهمه .... ولي خب گاهي هم سواله ديگه ... مياد تو ذهن. مثلن ... من فکرميکنم که ماديات که من رو کشونده اينجا!
Wednesday, February 16, 2005
me, myself, and bogus
قدم بزرگ برداشتن و پا گذاشتن در راهي که خودت هم ميدوني که برات سنگينه هيچ فايده اي نداره!
به خودم ميگم ها .... شايدم داشته باشه .... به خودم ميگم ها ..... نميدونم چرا فکر ميکنم در بازه 15 تا 18 سالگي زندگيم خيلي خوب بوده .... تو هر زمينه اي که خواستم پيشرفت کردم. الان فکر ميکنم هيچي دستم نيست .... شايد اون موقع هم فکر ميکردم هيچي دستم نيست .... کسي ميدونه اون موقع چطوري فکر ميکردم .... يا حداقل کسي ميتونه بهم بگه که معمولن افراد مثل من تو اون سن چجوري فکر ميکنن ؟؟؟؟ نميشه هميشه تو اون سن ميمونديم ؟؟؟ خوشم مياد خب ... احساس ميکنم اون موقع ها سفيد تر بوديم ... ميدونم که الان مجيدي شروع ميکنه ... نکنه هم تريپل ... فرقي نداره. ... ولي خب شايد هم اونا محق باشن و زندگي همه اش جک و کس شر و اينا باشه . اگه اينطوريه که من چرا الان اينجام و تريپل چرا اونجاس و پويان چرا اون يکي و کيوان!!!! چرا اين همه "بدو بدو" مي کنه !!!!! خب نشسته بوديم ديگه .... راحت تر نبوديم ؟؟؟؟ شتررررررررررررق .... افتاد وسطمون هر کدوم پرت شديم يه گوشه! اينا چه ربطي يه اون جمله اول داره ؟؟؟؟ نميدونم .... اونم شايد غلط باشه ... فکر ميکنم که سنگه رو برداشتم !!!!
Tuesday, February 15, 2005
Stop foolin' around biatch
احساس ميکنم که يکي داره سرم رو گول ميماله ....
ببين کي گفتم و کي صداش در مياد .... البته با درنظر گرفتن شرايط هيچ هم عجيب نيست ولي خب من انتطارم چيز ديگه اي بود.
Sunday, February 13, 2005
Hey, it's just me, a little bit older
يادته ... فوتبال بازي ميکرديم !
توپ رو از اينور زمين چيپ ميکردم تو گل اونا اگه گلرشون 2 متر ميومد جلو .... همه اش 2 متر برام کافي بود. امروز چي ؟؟؟ گلر که اصلن نداشتن .... توپ چي شد ؟؟؟ 2 متر اختلاف داشت با تير نزديک! فکر ميکني دليلش چيه ؟؟؟ دليلش اينه که پير شدم .... ضعيف شدم .... توانائي هام رو از دست دادم ... يا صرفن اشتباه شده يه دفعه ؟؟؟؟ هر سه گزينه .... ديگه دست و دلي برام نمونده که بخوام جدي بازي کنم .... براي چي اين رو به شماها ميگم ؟؟؟ مطمئن باش به خاطر يه شوت نيست. اين شوت يه نمونه از پديده هائيه که داغونم کرده و هيچي ازم نذاشته .... يه ماسک دارم که اونم داره کهنه ميشه و حداکثر 6 ماه ديگه .... صبح ها پا ميشم .... ماسک رو ميزنم رو صورتم و ميرم بيرون .... شب درش ميارم. اونم که پاره شه من واقعي رو ميبيني .... يه چيني شکسته که کلي ترک خورده و چيني بند زن هم جوابم کرده. يه مترسک که همه بال و پرش افتاده و حتي بچه کلاغ ها هم ازش نميترسن .... يه ساعت که باتريش تموم شده و ديگه کار نميکنه و زمان رو به همون صورتي که واستاده نشون ميده و فکر ميکنه که دقيقه !!!! گفتم که دلم نميخواد برسم بهش ولي چاره اي هم نيست.
Thursday, February 10, 2005
Well, damn you
عادت به دنبال مقصر گشتن تو خونمونه!
هميشه خودمون منزه از گناهيم و بقيه گناهکار. سعي در سرزنش کردن بقيه رو ديگه غريزي انجام ميديم ... چرا ؟؟؟؟ چرا هميشه بايد فکر کنيم که کامل هستيم .... نخير هيچم نيستيم .... هيچ وقت نميتونيم باشيم ... براي اينکه هميشه اطلاعاتمون ناقص تر از اونيه که بتونيم قضاوت کنيم در مورد بقيه!! نميفهمي نه ؟؟؟ براي اينکه هنوز فکر ميکني کاملي ... هر کسي را عقل به کمال است و فرزند به جمال!
Wednesday, February 09, 2005
Cross thing
اين رو يه کسي به اسم داريا اون پائين گذاشته بود ...
حيف ديدم که شما ها نبينينش ... مخصوصن شماها که از يه آهنگ فقط تم و موسيقيش رو ميبينين و تو متنش نميرين .... آقا داريا دستت درد نکنه!
Monday, February 07, 2005
My moonlight
Artist :Anathema Title :Parisienne Moonlight I feel I know you I don't know how I don't know why I see you feel for me You cried with me You would die for me I know I need you I want you to Be free of all the pain You hold inside You cannot hide I know you tried To be who you couldn't be You tried to see inside of me And now I'm leaving you I don't want to go Away from you Please try to understand Take my hand Be free of all the pain You hold inside You cannot hide I know you tried To feel... To feel...
Sunday, February 06, 2005
My love is also in chains
Artist :Tiamat Title :Love in Chains I shout and call for rejoicing I hear the sound of angel wings Escape us as we close the ring And into the fire we will fall Our desire, our flame, our call So be it, once for all And you are the dream and I am the lie I am the Devil and you are my disguise I'm all the pain you always tried to keep inside Love in chains We break free There is a time For you and me Not today Not tomorrow But one day our sorrow Shall go away All our being is spellbound A black magic hellhound Let us have another round for our love Many hours we shall wait But it will never be to late In life or death we'll intergrate one day Trough rain and stormy weather Shall always be together Together here forever Forever...
Friday, February 04, 2005
Carry Your Cross and I'll Carry mine
اصلن مهم نيست که شما ها خوشتون مياد يا نه ... مهم اينه که من خوشم بياد.
Artist :Tiamat Title :Carry Your Cross and I'll Carry Mine Blame my cloven hooves - If I sink what does it prove I'll always will be your prey Blame my crooked cross - Say I'm your bitter loss The winds of hell are blowing your way "Carry your cross and I'll carry mine Dig your own hole and you'll be fine Build your own tower until heavens devour Your very last hour" Blame it on Hell's fire - And on my desires The skies are crying blood Give me all your lies - And blame the lord of flies The face of evil is the face of GOD
Thursday, February 03, 2005
Hell!! I like you, or I love you
خيلي ممنونم که امروز ريدي به اعصابم همون اول صبحي ....
بسيارسپاسگزارم که با اين کارت نه تنها روز من رو بلکه روز همه رو خراب کردي. ميدوني که من تبعيت نميکنم از قوانينه طبيعي ... يعني احساسات خودم رو بروز نميدم يا حداقل سعي ميکنم که ندم ... ولي بازم مرسي که هر روز و هميشه بهم نشون ميدي که بايد قدر روزهائي رو که شاد هستم رو بيشتر بدونم. شايد اگه تو نبودي من تو کيف امتحاني که دادم خرغلت ميزدم ولي خب تو هميشه هستي که يجوري بالانس اين زندگي رو نگر داري. اشتباه هميشه پيش مياد .... ولي اوني عاقله که از يه سوراخ دوبار گزيده نشه. مطمئن باش که دفعه ديگه اي تو کار نخواهد بود.
Tuesday, February 01, 2005
Mindless mind
دلم ميخواد اتاقم دوتاپنجره داشته باشه.
يکيش هميشه باز باشه و يکيش هميشه بسته. يکيش زندگي رو بياره تو ذهنم و يکيش مرگ رو ! سياه و سفيد. نميشه ..... هميشه يه جاي کار مي لنگه و بيشتر هم مغزه منه که مي لنگه!
|